دلم خواست

مجبور نیستید بخوانید

دلم خواست

مجبور نیستید بخوانید

2380

یه کلبه قد کف دست و یه ایوان رو به باغچه و بوی جنگل و صدای پرنده ها و هوای ابری بارونی و یه کوله پشتی آماده سفرتمام چیزیه که از زندگی انتظار دارم پس چرا باید غصه دلار و برجام و کوفت و زهرمار را بخورم 

آره حتما در آینده نزدیک مهاجرت میکنم ولی نه به اون سر دنیا,

میرم همین گیلان خودمون و زندگی سبزم را شروع میکنم

روزای خوب در راهه

"مرا لوچان نزن میرم تی لوچان ره

دیله قوربان کنم تی او سر و جان ره"

نظرات 1 + ارسال نظر
kata چهارشنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1397 ساعت 08:47 ق.ظ http://kata.samenblog.com

من همیشه دلم میخواست تو کاروان زندگی کنم!
و تو هر شهر ایران یکی دوماه بمونم و حداقل به اندازه متوسطم شده اون شهرو بشناسم

امیدوارم یه روز به این آرزوی قشنگت برسی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد