از دیروز دو تا فیلم ایرانی دیدم هر دو آشغال و پر استرس
فیلم می بینم تفریح کنم و سرگرم باشم بدتر حالم گرفته شده
فیلم ایرانی هم مثل کتاب ایرانی موقتا تعطیل
اولین روز مدرسه ات کارم به بیمارستان و نوار قلب کشید
امروزم موقع گرفتن کارنامه فشارم رفت بالا
12 سال بازیگوشی تو و حرص خوردنای من بالاخره تموم شد
آیین زندگی دیل کارنگی(طولانی و تکراری و نصفه موند بقیه اش هم گوش نمیدم)
سفر های مارکوپلو( باید دوباره از اول و با دقت گوش بدم)
خودت باش دختر (ساده و خوب بود) ریچل هالیس
چقدر وحشتناکه که یه روز می میرم
زندگی را خیلی دوست دارم
تا حالا اینقدر به عمق فاجعه پی نبرده بودم و الان نشستم زار میزنم
به سینه می زندم سر، دلی که کرده هوایت
دلی که کرده هوای کرشمههای صدایت
نه یوسفم، نه سیاوش، به نفس کشتن و پرهیز
که آورد دلم ای دوست! تاب وسوسههایت
ترا ز جرگهی انبوه خاطرات قدیمی
برون کشیدهام و دل نهادهام به صفایت
تو سخت و دیر به دست آمدی مرا و عجب نیست
نمیکنم اگر ای دوست، سهل و زود ، رهایت
گره به کار من افتاده است از غم غربت
کجاست چابکی دستهای عقدهگشایت؟
به کبر شعر مَبینم که تکیه داده به افلاک
به خاکساری دل بین که سر نهاده به پایت
"دلم گرفته برایت" زبان سادهی عشق است
سلیس و ساده بگویم: دلم گرفته برایت!
حسین منزوی
پوست میندازم
صداتو قربون
امروزاوضاع بهتر بود
3 تا کار مهم بیرون خونه انجام شد
ولی عصری 2 ساعت اتلاف وقت داشتم
ببینم بقیه ی ذوز چطور پیش میره
آدم اجتماعی نیستم
نه اینکه نتونم با مردم حرف بزنم یا نتونم تو یه جمع با دیگران گرم بگیرم اتفاقا خیلیا منو خونگرم می دونند ولی خلوت خودم را همه چی ترجیح میدم
برای همین بوده تو خوابگاه راحت نبودم
برای همینه با اینکه شغلم را دوست دارم ازمحدوده ی خارج کلاس بدم میاد
برای همینه که اهل مهمونی نیستم
و برای همینه که وقتی نمیرم تلگرام حالم بهتره
هرچی دوروبرم خلوتتر حالم بهتر
در بهترین حالت یه فکر لعنتی هست که اذیتم می کنه
افتضاح
عشق جان تو هیچ وقت بداخلاقی منو ندیدی و نمی دونی در مقابل تو بعضی وقتا این تضاد درونی با من چه می کنه
با این کسلی و حال بد باید مبارزه کنم دیگه داره به افسردگی می رسه
هنوز نتونستم خیلی روزای مفید داشته باشم. 10:54
نیم ساعت ورزش کردم 12:29
روز چهارم
خب امروزم خیلی کار مهمی نکردم جز یه تماس تلفنی با ... که کلی بهم انگیزه داد
ما فقط یه بار همو دبدیم ولی نمی دونم اون لحظه بینمون چه اتفاقی افتاد که این آشنایی دورادور اینقدربرام انرژی خوب داره
بجای غصه خوردن و این حال بد پاشم یه تکونی به خودم بدم و فیلمهایی که گفته را ببینم و شروع کنم به نوشتن
روز اول
آهای غمی که مثل یه بختک
رو سینه ی من شده ای آوار
از گلوی من دستاتو بردار
همایون شجریان
(آره در این حد حالم بده)
چرا نمی تونم به خودت بگم که چقدر غمگین و بلاتکلیفم
کلی کار عقب افتاده و انبار شده دارم
21 روز دوباره شروع میشهبرای خیلی چیزا
از دست خودم عصبانیم و این چند وقت دسته گل زیاد به آب دادم و لازمه به خودم بیام
فعلا اینجا گزارش کارامو می نویسم
امروز که تا الان فقط حساب کتاب مالی کردم که خیلی لازم بود