احساس کردم زشته فقط جواب پیاماش لایک میکنم و براش یه مطلب مرتبط با شغل هردومون فرستادم
بعد رفتم طالع این هفته ام را خوندم و جمله آخرش عصبانیم کرد و گفتم گ.. خوردی و بدو رفتم اون پیامو تا ندیده پاکش کردم
فرشتگان الهی هم نازل بشن دیگه نمیتونند منو از لاک تنهاییم در بیارند
روبرو شدن با بدترین حالت ممکن
آئین زندگی
دیل کارنگی
می خواهم زندگی ات را مانند ساعت شنی تصورر کنی؛هزار دانه شنی در قسمت بالا هستند و به آرامی از راه باریک به قسمت پایین می روند؛من و تو نمیتوانیم کاری کنیم که یک دانه اضافی عبور کند مگر اینکه سیستم آنرا تغییر دهیم.من و تو و دیگران درست مانند این ساعت شنی هستیم.هنگامی که روز را آغاز میکنیم کلی وظیفه داریم که حس میکنیم باید تا شب انجام شود ولی اگر هر وظیفه را در زمان خودش انجام ندهیم مانند این است که در عبور ذرات شن دخالت کنیم. و این باعث ناراحتی های روحی و جسمی خواهد شد.»
آیین زندگی
دیل کارنگی
خواهر کوچیکه همیشه اینجوری بوده که یه کار یا ایده ایی را از من یاد میگیره و خیلی بهتر و موفق تر انجامش میده و من کیف می کنم البته همیشه به شوخی شاکیه که در بچگیش من بهش سخت میگرفتم و زیاد سربه سرش میگذاشتم و باعث میشدم معذب بشه و سعی کنه تو درس و بقیه کارا موفق بشه تا من مسخره نکنم ومنم بهش میگم مطمئن باش همون شیوه تربیتی که هنوزم برای گردو و شاگردام دارم خیلی باعث پیشرفتت شده
خلاصه اینکه کتاب صوتی گوش دادن را از من یاد گرفته وخیلی داره جلو میزنه و من بازم کیف میکنم
دیروز فهمیدم همه عاشق و دلداده اند اون همه خیانت و پیچوندن و دو دره بازی هم لابد کار منه
ای مردم خیلی باحال و تهوع آورید
دیشب تا ساعت 3 آهنگ گوش کردم و پیامهای رمانتیک درباره عشق نوشتم و خوندم و شب قبل خواب هم بزرگترین آرزوی عشقی همه ی عمرم را تصور کردم صبح هم قائدتا باید دیرتر بلند و با همون حال و هوا بلند می شدم و شاید هیچ کدوم از هم گروهیام به ذهنشون هم نرسه که صبح بعد چند دقیقه فکر کردن به رویای دیشب پاشدم و درباره صادرات تابلو فرش به آمریکا سرچ کردم
اینکه چه ربطی به من داره باید بگم تقریبا هیچی فقط یه سوال بود تو ذهنم و الان میدونم تابلو فرش خیلی طبق سلیقه آمریکایی ها نیست خب یه مشکلم حل شد! برم به ولنتاینم برسم
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها
اعتراف میکنم عاشق وفاداری نبودم چون معتقد بودم زندگی باید کرد
ولی تمام این سالها کنار هر کسی که بودم حتی در عاشقانه ترین و خصوصی ترین لحظات , تو پس ذهنم بودی و هر چی بهم نزدیکتر بودند برای تو دلتنگتر میشدم
خواستم گلایه کنم یا درددل که یادم افتاد خودت همه چیو بهتر میدونی و فقط نیشخند تلخی اومد رو لبم
باشه شکرت
قمارباز
یکی از مشکلات بزرگ زندگیم این بوده که ظاهرم خیلی مظلوم و مودب تراز خود واقعیم بوده و دیگران وقتی میفهمن که در موردم اشتباه کردند عصبانی میشن و البته برام اهمیتی نداشته
الانم دلم میخواد به یه نفربگم آره جون خودت ...
تصمیمم برای ترک کردنت جدی شده بود
منتظر بودم کار نقاش تموم بشه و اثاث را بیارم
هر روز میرفتم از مغازه ها چند تا کارتن میگرفتم و وقتی میرسیدم خونه انگشتام از کشیدن کارتن ها درد گرفته بود
تند تند وسایل را تو کارتن میگذاشتم و روشون مینوشتم چیا داخلشه و چسب میزدم و طناب پیچ میکردم بعد میرفتم لپتاپم را بر میداشتم و جزوه آموزشگاه را مینوشتم
تازه با ق... قرارداد بسته بودم و باید جزوه تایپ میکردم و پاورپوئینت برای فیلمهای آموزشی تهیه میکردم و بقیه ماجراها
با تمام حرص و عصبانیتم کار میکردم نه اشک میریختم نه غصه میخوردم فقط دلم میخواست زودتر از تو و اون خونه دور بشم
همه ی اینا را گفتم تا برای خودم یادآوری بشه از چه روزای سیاه و سختی گذشتم
امشب مجبورم همه جوره به گردو باج بدم شاید غصه ای که تو رو دلش گذاشتی را فراموش کنه
وقتی داشت اشک میریخت و بهت فحش میداد دلم لرزید و به عمق فاجعه پی بردم
من از دستت خلاص شدم و حالا بچه ام باید تاوان اردواج اشتباه منو پس بده
لعنت بهت