بله امروزم دلم نمیخواد برم پیاده روی
بالاخره بعد چند وقت یه روز قراره کامل خونه باشم و آرامش بگیرم
یه برنامه ریزی بکنم تا شب بتونم به کلی کارام برسم
ببینم چه میکنم
7:26
از صبح فقط جزوه و سوال نوشتم و تا فصل 6 رفتم واقعا دم خودم گرم بقیه اش را از 15 شهریور شروع میکنم
دیگه میرم سراغ علوم
از بس نشستم سرگیجه گرفتم و زخم بستر زدم!
برم به بقیه کارا به خصوص کارای فردا برسم
15:43
خیلی کار داشتم و یکمی بی نظم پیش رفت ولی در کل بد نبود و شاید کلا یک ساعت و نیم اتلاف وقت داشتم
22:00
به صحرا شدم عشق باریده بود و زمین تر شده بود
چنانکه پای به برف فرو شود به عشق فرو شدم
بایزید بسطامی
تو بزرگترین سوالی که تا امروز بی جوابه
نه تو بیداری نه تو خواب نه تو قصه و کتابه
برای دونستن تو همه ی دنیا را گشتم
از میون آتش و باد خشکی و دریا گذشتم
تو رو پرسیدم و خواستم از همه عالم و آدم
بی جواب اومدم اما حالا از خودت میپرسم
گوگوش
پیاده روی نرفتم
رفتم بانک بعد برای ناهار گردو نون خریدم و اومدم خونه
و ناهار درست کردم بعد هم نیم ساعتی تو دنیای مجازی چرخیدم و انرژی دادم و هیچی نگرفتم
هر چی میگذره بیشتر از دنیای مجازی بدم میاد و بازم باید محدودترش کنم
یه کتاب صوتی دیگه با صدای نیما رییسی خریدم و چقدرآرامش میده
الان هم میخوام ورزش کنم
9:18
ورزش کردم و هم زمان با حلقه زدن اثر مرکب گوش کردم
یکمی اخبار خوندم
و حالا باید آماده بشم برای رانندگی
10:30
رفتم رانندگی بعد رفتم بانک برای پرداخت قبض امتحان
نمیدونم چرا صبح یادم نبود
بعد اومدم خونه و تا الان فقط خوردم!
ازون خوردنای عصبی
یکم بخوابم
15:35
باید جزوه بنویسم
بازم ورزش کنم تا بخور بخور ظهر جبران بشه و حتما آخرش یوگا کنم خستگی این چند روز از تنم بره
برای سایت یه مطلب نصفه دارم باید امشب تمومش کنم و عکساشو چک کنم
خلاصه با برنامه ریزی که کردم تا شب خیلی کار دارم ببینم چیکار میکنم
گوشی دیگه تعطیل
16.25
گوشی که تعطیل نبود ولی هم ورزش کردم هم جزوه نوشتم
مطلب سایت هم یکمی ویرایش و تایپ کردم
خلاصه مفید بود
دیشب یادم رفت بنویسم
روز پنجم
خیلی دلتنگتم
ولی منتظرم هردوتامون سرمون خلوت بشه و سر حال تر باشیم و بهتر بتونیم با هم صحبت کنیم
کلاس رانندگی امروز بهتراز همیشه بود از اول فکر کردم تو جنگلهای گیلان رانندگی میکنم !! تا انگیزه بگیرم ربطش هم خودم میدونم
همچنان پارک دوبل بگیر نگیر داره
دارم به یه مربی دیگه فکر میکنم شایدبا روش دیگه ای درست شد
ولی اگه همین جوری رو فاز به جهنم بمونم همه چی درست میشه
تا دیروز به این فکر میکردم که دوباره رانندگی را دوست ندارم
از دیروز حتی به دوست نداشتنش هم فکر نکردم
امروز کلاس دارم و کاملا بی تفاوت دارم میرم
دیگه به جهنم هر چی که شد
زود بیدار شدم برم پیاده روی ولی حالشو ندارم
امروزم خیلی کار دارم و روز شلوغیه و بهتره اول صبح خودمو خسته نکنم
بشینم بقیه جزوه مو بنویسم
دیشب یادم رفت بنویسم دیروز تو آرایشگاه که بودم یه کتاب پی دی افی که سفرنامه بود را تموم کردم
تو استخر هم هی رفتم زیر آب و با خودم حرف زدم!
خلاصه تمام اون چند ساعت مفید بود
6:58
خونه را مرتب کردم و صبحانه خوردم
جزوه ننوشتم به جاش درباره بایزید بسطامی خوندم و یه مستند دیدم
با گردورفتیم جواب آزمایشمو گرفتم
بعد رفتیم معاینه چشم
بعد خرید
الانم ناهار و خواب
از وقتی میخوام وقتم تلف نشه چقدر کار ریخته سرم
13:18
رفتم جشن مدرسه و یک ساعت نمایش شاد نگاه کردم و آهنگ و دست و جیغ و هوراااا
بعد سر و کله زدن با املاکی و....
و بالاخره کارای امروز تموم شد
دارم از خستگی می میرم ولی خوبه حسُّم!
21:04
روز چهارم
صبح که رفتم رانندگی بعدم بانک و الان نیم ساعت استراحت کنم و ارامش بگیرم و شاید بخوابم تا ظهر برای امتحان سرحال باشم
8:26
دارم از اضطراب خفه میشم
9:34
بعد از مدتها مجبور شدم قرص اضطراب بخورم یکمی بهترم
البته خودمو لوس کردم و اصولا اضطرابی نیستم و الانم بزنم به بی خیالی و قبول نشدم مهم نیست و این حرفا حالم بهتر میشه
خب با این شرایط نیاز به توضیح نیست که هیچ کار مفیدی نکردم
10:35
تمام اون اضطراب شد افسردگی و یکمی گریه کردم و خوابیدم
13:39
آرایشگاه و استخر و الان هم استراحت
20:25
روز سوم
گفته بودم هر کی عاشق شد نتونست دل بکنه ولی خندید و باور نکرد
خیلی اهل رقابت و حسادت نبودم ولی امروز که حرف رانندگی دختر خاله ام شد یه فرکانسهایی تو دلم و مغزم پیچید
ولی بازم زیاد امیدی نیست که این قضیه بهم انگیزه بده
دلم برات تنگ میشه لامصب
صبح یک ساعت کلاس داشتم و زیاد خوب نبود یعنی کل ماجرا خوبه ولی اضطراب دقتمو میاره پایین
الان هم هر چی میگذره اضطرابم بیشتر میشه
مربی خیلی راحت میگه نگرانی نداره و کاریه که بازم میشه تکرار کرد ولی نمیدونه من دیگه نه وقتشو دارم نه حوصلشو و عجیبه با این وضع رانندگی انتظار دارم همین اولین آزمون قبول بشم
خلاصه باید تا ظهر تحمل کنم ببینم تکلیفم چیه
دیشب زود خوابیدم و 5 بیدار شدم نمیخواستم برقو روشن کنم و نتونستم چیزی بنویسم و فقط سر گوشی بودم تلگرام اینستاگرام توییتر و هیچ کجا هم هیچ خبر بدرد بخوری نرود و تا شبم نیست پس دیگه به گوشی کاری ندارم مگه گرفتن و دادن پیامهای مهم
خوابم میاد ولی استرس کارای امروزم نمیزاره
6:08
پیاده روی و جمع آوری اتاق و روشن کردن ماشین لباسشویی
8:27
باید میرفتم مدرسه ولی خسته بودم خوابیدم دارم ناهار درست میکنم و چند تا کار دیگه بکنم تا آماده بشم برم رانندگی
لعنت به این رانندگی که اینقدر وقتموداره میگیره
10:08
رانندگی رفتم و فردا میرم برای امتحان شهر و امروز هیچ کار دیگه نمیکنم .
ناهار و خواب و عصر هم فقط تو ذهنم تمرکز میکنم وگوش د ادن به صوتی های ضبط شده کلاس و تجسم امتحان
14:17
روز دوم
کاش میشد فردا موقع امتحان یار عزیز سهیل نفیسی گوش بدم که به انداره همه آرامبخش های دنیا حالمو خوب میکنه
میخواستم فردا ایندرال بخرم و بخورم ولی به نظرم اضطراب ندارم و نیازی نیست تازه باید یه چیزی بخورم که یکمی دلمو شور بندازه تا حواسمو جمع کنم
دارم صوتی ها را گوش میدم و امیدوارم فردا همه چی خوب پیش میره
"بی تو مه حتی وا خوم غریبم تنهایی و غمت که نصیبم"
تا فردا امتحان فقط همینو گوش میدادم تا آروم باشم
رانندگی امروز عالی بود فقط هنوز کم گاز میدم و باید حرکت لاک پشتی قوی تری داشته باشم و اینقدر دو دستی نچسبم به فرمون
فردا میرم برای آزمون
بعد امتحان حتما حرف زیادی دارم که بنویسم
هر آنچه را شما به وضوح تصور میکنید مشتاقانه آرزو میکنید خالصانه به آن اعتقاد دارید و با شور و شوق بر اساس آن عمل میکنید به ناچار باید اتفاق بیفتد
اثر مرکب
دان هاردی
1 ساعت این 4 ساعت را برای انجام یه کار مهم وقت گذاشتم که به اندازه یه هفته مفید بود
نتیجه گیری آخر شب:4 ساعت اتلاف وقت که کاش یه ساعتشو خوابیده بودم
در کل روز مفیدی بود
روز اول
تبصره:نوشتن تو وبلاگ اتلاف وقت نیست
بعضی وقتها که نگران آینده میشم یا وقتی که از کوچیک بود ن خونه ام کلافه میشم با خودم دعوام میشه که چرا پس انداز نکردم و چرا اینقدر برای سفرام هزینه میکنم باید بیشترکار میکردم و کمتر خرج میکردم
بعد میام حساب کتاب میکنم و دخل و خرج را میارم رو ماشین حساب و میبینم این چند سال هرچقدر هم به خودم فشار میاوردم نهایتا حتی 10 متر هم نمیتوتستم به متراژ خونه اضافه کنم و حتما اندازه همون چند متر,خرت و پرت به وسایل خونه اضافه میشد و همچنان داستان این کمبودجا ادامه داشت
پس چه خوب که حداقل به روحیه خودم و گردو رسیدم
باید فنگ شویی کنم و خونه را خلوت کنم آره چاره ی کار همینه
تا اطلاع ثانوی خوندن هرگونه کتاب و متن و شعر عاشقانه ممنوعه
البته خود عشق ممنوعه نیست ولی نمیخوام با احساساتی کردن خودم اعصابم بهم بریزه و دوباره همه چیو خراب کنم
پس کاملا منطقی برخورد میکنم
حتما برای خودت دلیلی داری ولی کاش میدونستی چقدر عذاب میکشم ندونستی هم اشکال نداره
من عاشقم و 100 درصد بار این عشقو باید خودم به دوش بکشم
(اثر مرکب)
اتلاف وقت همچنان بزرگترین معظل منه به خصوص الان که این همه کار دارم
21 روز اتلاف وقت را شروع میکنم
امروز از ساعت 6 تا 1 کاملا مفید بود و با رانندگی و استخر گذشت
از ساعت 1 تا الان حدودا 2 ساعتم مفید بود که جزییاتش مهم نیست و بقیش هیچی یعنی امروز تا الان 4 ساعت اتلاف وقت داشتم
خب از اینجا به بعد را دریابم
روزاول
وقتی میگم پذیرفتم یعنی سکوتت هم پذیرفتم
رانندگی امروز عالی بود
یعنی در مقایسه با جلسه های قبلی عالی بود
امروز از اولش مربی دستش رو فرمون بود و چقدر چقدر چقدر من از این کار بدم میاد تو هر مورد دیگه هم همین بوده مثلا یکی میخواد تو گوشی یه چیزیو نشونم بده و هی دستشو بیاره جلو دلم میخواد خفه اش کنم
خلاصه مجبور شدم با مربی تند صحبت کنم و بگم اجازه بده خودم برم هی نگو فرمونو نیم دور بچرخون یه دور برگردون برو راست برو کلاچ برو ترمز
گفتم من نه میشنوم شما چی میگی نه میفهمم خودم چکار میکنم
بزار خودم برم هرجا خطر بود شما ترمزو بگیر
و اینجوری بود که حداقل 5 تا پارک دوبل درست رفتم و چند تا دور دو فرمون درست و البته چند بارم خاموش کردم یا رفتم لب جوب یا نردبک بود بزنم به ماشینای دیگه
تو اتوبان هم از بس فرمونو الکی چپ و راست کردم یه موتوری فحش خیلی بد داد و البته به خودش داد چون گفت ...دیمون!
و منم با خونسردی تموم به رانندگی بَدم ادامه دادم
صدای مربی را ضبط کردم و تا شنبه چند بار گوش میدم تا بفهمم ایراداتم کجاست
میدونم همه چی درست میشه میدونم راننده حرفه ای نمیشم و نمیخوام بشم ولی اونقدرم که فکر میکردم بی عرضه و ناتوان نیستم
فرض را میزارم که تو نمیای و تموم
شاید وقتی دیگر
اینا را خیلی جدی نوشتم و مثلا ناراحت نیستم ولی حسم موقع نوشتن مثل یه دختر بچه 4 ساله بود که دمر خوابیده و پاهاشو میکوبه زمین و گریه میکنه وفریاد میزنه و میگه چرا ؟
آره واقعا چرا؟
خب کلی اینجا ناله کردم و زار زدم و خدا شنید و پاکش کردم
دیگه آروم میشم هر چند خیلی سخته
میخوام درباره یکی از مشکلات زندگیم بنویسم که از نظر خیلیا خنده داره
من از رانندگی متنفرم و تمام این سالها سعی کردم ازش دوری کنم و بهش نیاز نداشته باشم
تا حالا نمیخواستم دربارش بنویسم ولی دیروز که خودم تو گوگل سرچ میکردم ببینم کسی دیگه مثل منه به این نتیجه رسیدم تجربیاتمو بنویسم
هوش و استعداد و توانایی آدمها متفاوته
آخرین بار که به هوش خودم شک کردم و تست هوش دادم به عدد 116 رسیدم پس خنگ نیستم و مشکل شیوه آموزش و یادگیریه
کارهای عملی را اصولا با آزمون و خطا یاد میگیرم
پدرم که میخواست دوچرخه سواری یادم بده چند ثانیه پشت دوچرخه را گرفت و گفت برو و رفتم و وقتی برگشتم خونه دوچرخه سوار بودم فقط تمام بدنم را چسب زخم زدم!
از کامپیوتر متنفر بودم و خواهرم یه روز اومد و چند تا کار در حد روشن خاموش و کپی پیست یاد داد و رفت و بعدش تا جایی پیش رفتم که خودم ویندوز نصب میکردم
آشپزی و قلاب بافی و بقیه کارهای هنری و حتی شنا هیچ کدوم با آموزش درست نشد و بعضیاش با تلاش خودم عالی شد و بعضیا به جای قابل توجهی نرسید
و البته کلا آدم کارهای عملی نیستم
شاید دلیلش ذهن درگیرم باشه
به هر حال مدتیه میخوام رانندگی یاد بگیرم و تا الان ناموفق بودم
میشینم گریه میکنم و میگم نمیخوام برم رانندگی و گردو تعجب میکنه و بهم میخنده و حق داره
و اینکه چرا برای این کار اصرار دارم چون میخوام به خودم ثابت کنم که میشه و به گردو هم نشون بدم برای کارهایی که دوست نداری هم باید تلاش کنی
و از همه مهمتر اینکه دوباره یه کاری را نصفه ول نکنم
دیروز بدترین جلسه آموزشی بود
پشت فرمون نشسته بودم و ساعتو نگاه میکردم و به مربی میگفتم نمیتونم و تو دلم فریاد میزدم نمیخوام
بعدش رفتم امتحان آیین نامه را دادم و ده دقیقه ای تست ها را زدم و قبول و تمام .با اینکه فقط یه روز برای خوندنش وقت گذاشتم ولی امان از خود رانندگی
یه فرمونه و دنده و سه تا پدال و اگه بزارند خودم باهاشون کنار میام
امروز میخوام بهش بگم کلا هیچی نگو و یاد نده و بزار اشتباه کنم بزار خاموش کنم بزار خودم یاد بگیرم
میخواستم برم پیاده روی ولی دلم خواست بمونم خونه و آهنگ گوش بدم به چیزای خوب فکر کنم
الان حالم اینجوری بهتر میشه
با اون حال بدی که دیروز گرفتم و رفتن رو به نابودی لازمه زودتر حالمو خوب کنم
2 کیلو اضافه وزن و چند سانت اضافه دور شکم جای نگرانی نداره
علاوه بر خرید نون و بیرون بردن زباله و کشتن مارمولک
میتونه نمونه آزمایش .... را برسونه آزمایشگاه
خاصیت های مکشوفه جدید حتما به این لیست اضافه میشه
از صفر تا صدبودن با تو رو با جون و دل می پذیرم
صفر یک سال گذشته بود و زجر دوری و فراق
صد ......
الان چهلم!
بلاتکلیفی دیوونم میکنه
ترا من چشم در راهم
یه حس غربت عجیب و بی دلیل اومده تو دلم
انگار دنیا خالی شده
برگشتم به مرداد 93
تنها بلاتکلیف بی پشتوانه خسته عاشق بی پول
با این تفاوت که انرژی و انگیزم خیلی کم تر شده خیلی
بعضیا بودن که ضربه های بدی بهم زدن و البته شاید خودم بیشترمقصر بودم که باعث ایجاد اون شرایط شدم ولی این قضیه چیزی از بار گناه اونا کم نمیکنه
هر وقت یادشون میکنم یه سنگینی میاد رو قلبم و سخت نفس میکشم و بدون اینکه خودم بخوام انگار سلول سلول وجودم بهشون لعنت و نفرین میفرسته
من نه بخشیدم نه فراموش کردم و هر از گاهی یادم میفته و نمیدونم اسمش میشه کینه یا نه
و با توجه به اندازه بلاها و آسیب هایی که بهم زدن شاید اگه فراموش کنم یا ببخشم عجیب باشه
نمیدونم خلاصه فقط خواستم بگم به کسی بدی نکنیدکه انرژی های خوبی نمیاد سمتتون
شایدم من تاوان انرژی بد یکی دیگه را پس دادم
و دوباره افتادم تو این سیکل معیوب بدی کردی و بدی دیدی و بدی میبینند به حق پنج تن آل عبا و ....
خب این جنگ درونی چند وقت یه بار میاد و آزار میده و میره و این گفتگوی درونی که الان داشتم هیچ ادیتی نمیشه
یه خرس قطبی که زل زده تو چشمام گذاشتم بک گراند گوشیم و چقدربا هم گپ میزنیم