دلم خواست

مجبور نیستید بخوانید

دلم خواست

مجبور نیستید بخوانید

1964

درسته آزارم به هیچ حیوونی نمیرسه ولی نمیتونمم درک کنم چطور میشه به یک گربه سیاه لاغر گفت جانم قربونت برم

خدایا محبت منو هیچ وقت طرف گربه ها نبر لطفا

1963

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

1962

عکس خانه های دهه 30 و 40 را میبینم ضربان قلبم تند میشه 

مثلا یکی از خونه هایی که وارطان ساخته بود خیلی آشنا بود به خصوص پله هاش

این خونه ها را تو بچگی با لگوهام میساختم و همیشه هم لگو کم میاوردم

1961

حالم خوب نیست 

سرگردون و بلاتکلیف شدم و اینجور وقتا اصولا دسته گل به آب میدم 


1960

مرا عهدیست با جانان

1959

ببین کارادا

1958

میبینی چه قشنگ حواسمو پرت کرد 

امشب یه خط هم کتاب نخوندم 

کاش فردا قرار بزاره منم با همین تبخال و قیافه مسخره سرماخورده برم سر قرار تا خودش بفهمه چه غلطی کرده 

والا به قرآن سنگ که نیستم چقدر میتونم خودمو بزنم به اون راه و محل ندم

 متعهد به چی و کی 

به...

1957

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

1956

_میدونستی من دیگه سر عقد هیچکس نباید باشم حتی عقد تو 

_خرافاتی نباش

مادر و دختر

1955

همه هستند جز اونی که باید باشه

1954

لعنتی لعنتی لعنتی 

از تو ماشین  وویس فرستاده و...

خب منم سنگ که نیستم و ...

بزار هر تلاشی که میخواد بکنه 

 اون وقت که تیرش به هدف نخوره دیدن داره

شایدم خورد

 لعنتی

1953

میگه به دیدنت نیاز دارم 

و فقط من میفهمم این نیاز که میگه چه حسی داره 

1952

عروس خیلی خوشگل بود تبخال هم زد

دیگه داره باورم میشه چشم خوردم فقط هر چی میگردم چیزی در حد چشم خوردن تو خودم پیدا نمیکنم

تو این هوا به این خوبی و خوشگلی 3 روزه من مریض و افسرده افتادم تو خونه خسته شدم بسه دیگه دلم پیاده روی میخواد

1951

چرا روز شما شروع نمیشه میخوام پیام بدم

"قاصد روزای ابری داروگ کی میرسد باران"

میگم چرا حالم خوبه نگو سهیل نفیسی داره میخونه

1950

هنوز خونه ام 

برم مدرسه حتما مدیر با تیربار منو میزنه

ولی جدی میرم دفترش باهاش سلام علیکی میکنم تا صدام که انگار از ک.. در میاد را بشنوه و باورش بشه مریضم

1949

لعنتی میدونست چی بگه که وسوسه ام کنه

خیلی دلم میخواد باهاشون برم مصاحبه با دکتر...را از نزدیک ببینم ولی نمیرم چون خرم

1948

میگم یه مدت مشغول بودم و نتونستم مطالعه کنم

ولی درستش این بود که بگم یه مدت مشغول گند زدن به زندگیم بودم 

1947

چیکار باید بکنم که تو خوابم نیای 

لعنتی

1946

از امروز 21 روز را ادامه میدم هرچند هنوز بدنم خیلی ضعف داره و نمیتونم پیاده روی و ورزش کنم 

 وزن امروز 64.9

خوبه

روز چهارم

1945

من توهم ندارم ولی حس میکنم خانم این آقای ایکس همکلاسیمون تازگیا آنلاین بودن من و آقاشون را چک میکنه و خیلی خره اگه واقعا شکی داشته باشه چون شوهر عزیزش آخرین مردیه که ممکنه تو این دنیا بهش فکر کنم البته انسان روشنفکریه ولی خیلی ...

1944

‏اینقدر منتظر ِ کسى نمونین، کسى که شما رو بخواد منتظرتون نمیزاره

1943

یه چیزی یاد گرفتم برای وقتایی که ازم میپرسند مجردم یا متاهل

  بگم متعهدم  

حالا متعهد به کی و چی چه فرقی میکنه حداقل به خودم که متعهدم

1942

چقدر حرف داشت بزنه!

از برنامه های تلویزیونیش و کتابش که به نمایشگاه میرسه و دیدارش با دکتر...

میگه برای یه برنامه مستند رفته لاهیجان و از مدل حرف زدنش معلومه هوای شمال گرفتدش و درست همین امروز من باید بهش پیام میدادم 

دکمه غلط کردن هم که نداریم 

1941

ده روزی بود که میخواستم بهش پیام بدم و ازش در مورد اون خونه اطلاعات بگیرم ولی دلم به این کارنبود 

بالاخره پیام دادم و چقدر تحویل گرفت 

نمیدونم چرا با همه دنیا میتونم کناربیام ولی ازین یه نفر میترسم و فکر کنم خودش هم بعد ازرد کردن  چند پیشنهاد مختلف از طرف من متوجه شده که دوری میکنم 

شاید بد نباشه برم دفترش و حداقل کتابها را بگیرم هرچند میدونم که نمیرم

پارسال همین وقتا بود 

دلم لاله زار خواست

1940

مریضی و ضعف داره از بدنم میره 

حس و حالم خیلی بهتره 

هذیون و فکرای عجیب غریب تموم شد 

آماده ام برای لذت بردن از بقیه روزهای بهاری 


1939

تو همین حال بد فکری به ذهنم رسیده که تا حالا جسارتش را نداشتم که بهش حتی فکر کنم

1938

راستی راستی انگار میخوام بمیرم

چند دقیقه پیش یه لحظه روح از بدنم رفت 

1937

میگم حال روحیه ام بده 

سرماخوردگی و آلرژی و پرپر شدن  رسید به های های گریه کردن 

خدایا بسه 

1936

من خوی او گرفته او آن من گرفته

مولانا

1935

جدی دلم پر میزنه برای اصفهان 

دیگه هر لحظه اونجام

الان دارم چهارباغ بالا راه میرم و خنکی هوا مستم کرده 

1934

مارگزیده منم که از هر سلامی میترسم

1933

کی از اون پنجره ی بسته جدا کرد منو

کی از اون زندون صد ساله رها کرد منو 

مرجان

1932

استقامتم زباده ولی دوباره کم آوردم

1931

خیلی وقت بود اینجوری در بستر بیماری نیفتاده بودم 

البته فقط بیماری جسمی نیست و حال روحیه ام خوب نیست و اینجوری سر باز کرده 

مدرسه نرفتم تا استراحت کنم


1930

أخرش میمیرم و دلت میسوزه 

الانم حوصله ندارم غصه بخورم میخوام برم سی و سه پل قدم بزنم 

اول صبحه و آفتاب خوشگله و پیاده روی کنار زاینده رود کیف میده 

حالا اینکه شبه و من اصفهان نیستم و دارم از آلرژی خفه میشم و. از شدت تب هذیون.میگم و بقیه چیزا هیچ اهمیتی نداره

1929

همین که تا الان با این حال بد نمردم خوبه

رژیم را بیخیال شدم

بدنم خیلی ضعف داشت و برای اولین بار دلم سوپ میخواست 

با هر سختی که بود خودمو سرپا نگه داشتم و هرچی تو یخچال بود ریختم تو زودپز و یه سوپ خوشمزه درست کردم

قبلش چند تا بیسکوییت و پنیر خوردم 

عصری هم یه کوکی به خودم جایزه دادم 

شام هم پلوی خوشمزه درست میکنم و میخورم 

تو مریضی اگه همش غذای مریض بخورم مریض ترمیشم

 وزن را بعدا درست میکنم

صبح 65 بودم

روز سوم


1928

هله هوله تقریبا نخوردم 

راه زیاد رفتم 

شب 2 تا کتلت چرب خوردم جبران بشه 

فردا صبح وزن میکنم

روز سوم

1927

حالم خیلی بده 

آلرژی و گلودرد داره خفه ام میکنه 

حدودا 3 ساعت خوابیدم و تمام مدت داشتم خواب میدیدم میخوام تو اینستا استوری بزارم ووسطش هم میرم تلگرام

 همین خواب تکرار شد و تکرار شد 

چشمامو که باز کردم صدای افتادن چیزی اومد و باد پرده را تکون داد

گفتم حتما زلزله اومده و به خاطر زلزله بیدار شدم 

بعد دیدم هوا طوفانیه 

اگه دیشب قرص خورده بودم شاید اینقدر بد نمیخوابیدم 


1926

دیروز تقریبا رژیم را رعایت کردم 

فقط دو تا کاکائو و یه بیسکوییت و 5 قاشق سمنو و یه تیکه کوچولو لواشک انار و یک برگه زردآلو اضافه خوردم 

چقدر هله هوله میخورم!! الان که نوشتم متوجه شدم

ولی همین که خودمو کنترل کردم و کوکی و تخمه نخوردم خوب بود 

وزنم امروز 65 شده البته نزدیک پر پر شدن هم هست و چند گرم هم به خاطر اون اضافه شده دلمو خوش کنم!

دیروز حلقه هم زدم و دو ساعت هم فیلم دیدم و حواسم به خوردن نبود ولی کلا روزای تعطیل وزن کم کردن سخته

این گرگ وال استریت عجب فبلم آشغال قشنگی بود بقیشو باید امروز ببینم

امروز مدرسه و پیاده روی و اگه بتونم کمتر بخورم حتما کم میشه 

انصافا این چرندیات منو نخونید!

روز دوم

1925

نشستم لگوها را مرتب کردم و یه خونه ساختم و حالم خیلی خیلی خوب شد 

خرید این لگوها فکر بسیار خوبی بود