دلم خواست

مجبور نیستید بخوانید

دلم خواست

مجبور نیستید بخوانید

536

خشک شدن کاکتوس

535

دنبال احساسم می گردم

534

بزرگترین معضل جامعه

آجیل شب عید و شکم چرونی باشه

533

کلی گشتم صفحه یک نویسنده و موسیقیدان را توی بوق آباد پیدا کردم

 اولین استاتوسی که ازش خوندم

پر بود از کینه بی دلیل شایدم با دلیل نسبت به چند خواننده قدیمی پاپ 

ما ایرانی ها چقدر تهوع آور شدیم

532

دچار افسردگی اقتصادی شدم

531

سال 88

با اس ام اس هایی که میداد

بدجور رفته بود رو اعصابم

امروز بچه دومش بدنیا اومد

فقط خرید پوشک بچه اش

حالیش می کنه که

اون سال چه گ ه ی خورده

530

سفر و خرید,

حداقل خوشی هایی که داشتیم,

هم از دست دادیم

529

منتظر بدنیا اومدن فرزند دومش بود

نگران و سردرگم

قبل و بعد از دختر اولشان ,دو پسر را زمان تولد و به خاطر بیماری مادرزادی ناشناخته ای از دست داده بودند

بیماری که شاید به خاطر ازدواج فامیلی شان بود

دکتر از اتاق زایمان بیرون اومد و خبر داد که این نوزاد هم اینقدر گریه کرد که مرد

نوزادی پسر که شبیه قورباغه بود

دوباره باید جسد نوزاد را توی زنبیل قرمز می گذاشت و به تخت فولاد می برد

روی نیمکت نشسته بود و سرش را توی دستاش گرفته بود

صدای آشنایی شنید

همکار آمریکایی اش  همراه همسرش به بیمارستان انگلیسی های اصفهان اومده بودند

 یه دختر هم سن دخترش داشتند

و خبر داشت که منتظر بدنیا اومدن فرزند ناخواسته ای هستند

زن را داخل اتاق بردند و همکارش  کنارش نشست و پرسید چی شده

ماجرا را تعریف کرد

و مرد آمریکایی پیشنهاد عجیبی داد

...........

به خاله خانم, تنها فامیلی که توی اون شهر غریب داشتند  زنگ زد

و خبر بدنیا اومدن بچه را داد

فردا صبح مادر و بچه را به خونه بردند

یک دختر سفید و چشم سبز با چند شاخه موی فر طلایی

...............


نکبت ترین تصور از تولدم, وقتی این همه تفاوت بین خودم و بقیه می بینم

528

به یادش که می افتی ته دلت بلرزه

527

امیدی به این احمقستان نیست

526

در این دنیای ناهموار که می بارد به سر آوار

به حال خود مرا نگذار ، رهایم کن ازین تکرار

ابی

525

چه بی تابانه می خواهمت

شاملو

524

من:برای تحصیل برو خارج

منم بازنشسته شدم میام پیشت 

گردو:کدوم کشور

من:فرقی نمی کنه

فقط جایی باشه من بتونم راحت دوچرخه سواری کنم

523

اواخر دهه شصت

وقتی سریال رعنا پخش شد

پرویز پرستویی

جوان نه چندان رعنایی بود

که نصف دخترای کلاس ما عاشقش بودند

کمبود امکانات بود

522

این دل تنهام ، دوباره هوای تورو داره

521

من خوشحالم که عروسی فلانی دعوت نشدیم,

مامان و عمه ها دلخور.

به این همه حوصله,حسودیم میشه

520

 سیزده بدر هم

کسی زیر سایه اش نمی شینه

519

نوشته هایی که توی چرکنویس می میرند

518

چه ازدحامی به پا کرده ای در من،
همین تو یک نفر

517

کاش توبه نبود

تا هنوز به گناهت دچار بودم

516

تا قبل از سی سالگی رنگ قهوه ای تو زندگیم هیچ نقشی نداشت

و با یک کفش شناختمش

مامان همیشه می گه رنگ قهوه ای بهت نمیاد

وقتی اولین لباس قهوه ای را پوشیدم هم گفتندخیلی بهم میاد به جز مامان

قهوه ای را دوست نداره

515

 اهنگ پدر خوانده و  اسپری تاخ...ی

514

-اوا بود نه؟

-آره

-نکنه می خوای مثل قبلا هر شب بیرون باشی

-نه به هیچ وجه

ده فرمان,کیشلوفسکی

513

یه تیله زرد رنگ

اسمش سعیده بود

از مهمترین شخصیت های کودکی ام

نگران سرنوشتش هستم

512

ساعت 4 صبح روز تعطیل

شرشر آب و دوش گرفتن همسایه

لعنت به درو دیوارهای کاغذی آپارتمان

511

کارهای یواشکی

بهترین خاطرات را میسازند


510

پدرم رانندگی می کنه

شاید همون هیلمن قدیمی باشه

حرف نمی زنه

نصیحت نمی کنه

حتی نگاهم نمی کنه

509

گل نرگس تو را یاد من میاره

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

508

یک روز آفتابی

تو حیاط خونه مامان عزیز

همه فامیل جمع هستند

حتی بچه های عمو

برای خاله از نوه اش تعریف می کنم

مامان عزیز مثل همیشه پله ها را بالا پایین می کنه و

به مهمانهاش می رسه

روزهای از دست رفته

شادی های فراموش شده

فامیل دور از هم

 شاید دنیایی دیگر