دلم خواست

مجبور نیستید بخوانید

دلم خواست

مجبور نیستید بخوانید

2601

کاش الان بچه کوچیک داشتم السون ولسون حمید جبلی را میذاشتم و بچگونه براش می خوندم

«السون ولسون خدا گلمو بخندون »

2793

یه دختر بچه 10 ساله بودم از تو جامدادی ببری خودم مداد سیاهم را در میاوردم و تند تند محیط مساحت ها را حساب میکردم

2427

 همین جوری که جلو بخاری دراز کشیدم مرگ خاموش بیاد سراغم و دیگه هیچ وقت بیدار نشم

2376

فراموش میکردیم

عشق

 ,غم,

 شکست

 کینه

 و هر چی که گذشته 

2423

اسفند بود 

249 روز دیگه مونده 

2438

کاش اردیبهشت بود و روبروی عالی قاپو نشسته بودم 

1819

مغزم اندازه نخود بود ولی خوشبخت بودم 

1535

فریزر از زندگیم حذف میشد

1384

یه گنجشک پشت پنجره کلاسم جیک جیک میکرد

1140

سلولهای گندیده ی تنم را 

میتونستم از خودم جدا کنم

967

یه جوجه ماشینی فسفری بودم

و گربه منو میخورد

929

تو هر کاری

تو زندگیم

اینقدر سماجت

به خرج داده بودم

624

دل مردم هم

می لرزید

562

از دوستان وبلاگ قبلی خبر داشتم 

460

خانم همسایه

به عاشورا تاسوعا اعتقاد داشته باشه

حداقل دو روز صدای ضربش را نشنویم

352

برای چند روز هم که شده

چوپان می شدم

331

تو تهران

فقط یک روز

جای آدمها و درختها

عوض می شد 

326

گره های کور

این طناب پوسیده

باز می شدند

207

 مولکول یک گاز بودم

رها و بی شکل 

فاصله ام با بقیه زیاد

پخش می شدم به هر طرف

بودم ولی نبودم


باید تغییر فاز بدم


80

آدمهایی که بهشون فکر می کنی و دوستشون داری خودشون خود به خود,بدون تلفن و اس ام اس و ایمیل و مسیج و کامنت و لایک و ... می فهمیدند.


69

امروز تعطیل می شد 

63

رفته بودم خونه مامانم