دلم خواست

مجبور نیستید بخوانید

دلم خواست

مجبور نیستید بخوانید

304

با تو بازی کردنم آرزوست

303

دلتنگی برای جاهای ندیده

دلتنگی برای آدمهای نشناخته

دلتنگی برای صداهای  نشنیده

برای خنده های سر نداده

برای اشکهای نریخته

برای روزهای خوب نیامده

برای زیبایی های ندیده

برای باد های نوزیده 

برای بستنی های نخورده

برای باران های نباریده

برای برگهای نیفتاده 

برای بچه های نیامده

برای شکوفه های نشکفته

برای خرمالو های نرسیده

برای برف های گلوله نشده 

برای شقایق

برای بهار

برای روستا

برای دوست

برای زندگی

برای زندگی

برای زندگی

302

شیرین تر از بستنی هم تو این دنیا پیدا می شه 

301

چه تابلویی نقش زدی

این بهار


300

حس غریبی داشت غروب امروز

299

گردو ازم پرسید

مامان الان چی دوست داری بخری

گفتم

کاکتوس

شمعدانی

دار قالی

مانتو سبز

شوار کتان جیب دار

کشک

شال سرمه ای قرمز

بستنی فالوده ای

عطر ...


معلومه از گردو تقلب نگرفتی 

که هیچ کدوم را نخریدی

298

جاده های فرعی زیبایی هایی دارند

که در هیچ جاده اصلی

دیده نمی شه

297

هیچ کس توجه نمی کنه

که حجاب

حجم زیادی از کمد ما را می گیره

296

چه سخت است

دلتنگ قاصدکی بودن

در جاده ای که در آن

هیچ بادی نمی وزد

295

خواب دیدم بزرگ شدم

294

یک ساعت هست

که با خودم می جنگم

به جای ماکارونی که قبل از خواب سفارش دادی

خورش کدو که اصلا دوست نداری

 درست کنم

حیف که حتی حوصله اذیت کردنت را هم ندارم


293

فریاد کتابهام داره گوشم را کر می کنه

ولی همچنان در برابرشان مقاومت می کنم

292

چه بیخود به این تکنولوژی دل خوشیم

نوار کاست چهل سال پیش هنوز می خونه

سی دی با عمر کمتر از ده سال دیگه کار نمی کنه


291

بهانه می گیره

290

جلد یک مجله

امتحان نیمه کاره

بی حوصلگی

کنجکاوی

یا هر چیز دیگه

منو کشوند به جایی 

که باید.

چند تا پله بالا رفتم

چند تایی افتادم

هنوز هم نمی دونم

کدام بیشتر بود

اتفاق بود

یا تقدیر و هر اسمی دیگه

چه فرقی می کنه

برای من مقدس بود

289

یکی از کرم ابریشم ها

بیدار مونده

و با من همراهی می کنه

من ایمیل چک می کنم

وبلاگ می خونم

فیس بوک گردی می کنم

و خودم را در دنیای مجازی غرق می کنم

ولی کرم

در دنیای حقیقی خودش

فقط برگ می خوره

288

انسان شدن تجربه سختی است

درخت خواهم شد

287

خوبه که تو دوران جوانی

احساس بر عقل غلبه  کنه

وگرنه

روزای خوب زیادی

از دست میره

286

جشن می گیریم

سالروزش را

با چند خط نوشته

سلام و احوالی سرد

فراموش نکردیم

ولی گم کردیم


285

کاش این بادکنک نارنجی زودتر می ترکید

هر چی قلبها و ستاره هایی که روش کشیدی را نگاه می کنم

بیشتر خنده ام می گیره

ولی نمی دونم چرا اشکهام هم تند تند سرازیر می شه

بزرگترین و عجیب ترین هدیه ای که تا حالا از تو گرفتم 

گفتی برای کودک درونت گرفتم

و من کودکانه خندیدم و ازت تشکر کردم

و به خودم یاد آوری کردم که

غیر معمول بودن این هدیه می تونه جالب باشه

برای باد کردنش چقدر نفس گذاشتی

موقع باد کردن چی تو ذهنت بود

محبت و سادگی

یا تمسخر و تنفر

کاش می دونستم

284

صبح باروون زده بهاری

283

می خواد دخیل ببندم

به درختی که گوشه حیاط  امام زاده یک روستای دور افتاده خشک شده

دلم می خواد توی یک معبد بودایی شمع روشن کنم و بهش زل بزنم

دلم می خواد ردیف اول یک کلیسا بشنیم 

دلم می خواد توی یک زیارتگاه زرتشتی عود روشن کنم

دلم زیارت می خواد

282

زندگی مثل سه تا بازی می مونه

شطرنج که باید فکر کنی و مبارزه کنی

تخته نرد که باید ریسک کنی

منچ که باید شانس بیاری 

از سخنان حکیمانه گردو

281

داره آب می شه

280

خوردن بستنی بعد از خواب ظهر

279

اردیبهشت

هم رسید

متفاوت تر

از هر سال