دلم خواست

مجبور نیستید بخوانید

دلم خواست

مجبور نیستید بخوانید

1383

یه جایی تو اصفهان یادم میفته که آدرسش را نمیدونم

یه صبح  آفتابی 

هوا غربت داره ولی انگار تو کنارم هستی

ضربان قلبم تند میشه

یه خیال و وهم اینجوری حالم را دگرگون میکنه 

ولی سالها زندگی تو تهران هیچ حسی بهم نمیده 

نهایتش چند ثانیه غم و بعد هم یه شونه بالا انداختن و فراموشی

1382

بهش پیام میدادم بزنیدکانال نسیم اسپارتاکوس نشون میده

عکس مانورنظامی  سال 55 روی زاینده رود را براش میفرستادم 

حتما میدونست کی توی اون هلی کوپتر بوده و کلی خاطره از اون روز تعریف میکرد

از تذکره الاولیا برام مطلب میفرستاد و تفسیر میکرد

کانال طهران قدیم را بهش معرفی میکردم و ازش درباره سینماهای لاله زار میپرسیدم

آهنگهای ستار و سیما بینا را براش فوروارد میکردم 

تیکه های فیلمهای جان وین رابرام میفرستاد 

عکسهای قبل از انقلاب را میفرستادم و بحث سیاسی میکردیم

باید یه اکانت براش درست کنم و باهاش حرف بزنم

با هیچ کس تو دنیا به اندازه آقاجون حرف مشترک نداشتم و ندارم

1381

شاید یه جاهاییش خوب نبوده ولی بد هم نبوده 

شکر

1380

همه زندگیم

1379

چتر به دست زیر بارون نشستم 

چای سبز میخورم و مینویسم

قربون صدقه شمعدونیام میرم

1378

سرنوشتم خط خطی شد

1377

یکی بود یکی نبود

یه آدم مهربون و دوست داشتنی بود

که در سخت ترین روزهای جوونی همراهم شد

منم در سخت ترین روزهای بعد جوونی همراهش شدم

قصه ما به سر رسید 

1376

خونه عمه نوساز بود 

هنوز پله های خرپشته را درست نکرده بودند

با نردبون میرفتند پشت بوم

یه بار با کلی جیغ و داد و ترس رفتم بالا 

منظره جنگل لویزان دیدنی بود

بعد از اون هیچ وقت جرات نکردم برم بالا

و حسرت اون منظره به دلم موند

1375

عاشقت شدم

1374

احمق تر از ما

اون زنهای خارجی هستند 

که با مرد ایرانی ازدواج میکنند

1373

اگر به زور روزگار از زندگیت میرم کنار 

میرم که ثابت بکنم عاشقتم دیوونه وار

امید

1372

 شخص مورد نظر و سط لاله زار سه بعدی پرینت بشه

1371

بزرگ شدم

1370

 یک کافه دنج و سکرت گاردن 

1369

از اینایی که میگن پنیر خالی بخورید خنگ میشید متنفرم

1368

خاله شدن حس خوبیه

1367

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

1366

چای دارچینم را خوردم

ماچ و بوسه کبوترها را نگاه میکنم

به سفرهای نرفته فکر میکنم

منتظر تماس املاک هستم

مسافرهای داخل هواپیما را تصور میکنم

به سرخ کردن بادمجان و کدو فکر میکنم

خورش آلو اسفناجم نسوزه

غروب امروز قشنگ میشه

بی بی گل دنیا دو روزه 

مهربونیتو میخوام

1365

از بدنیا اومدنش خیلی خوشحال بودم

خواهر کوچولوی مظلوم و باهوش 

 نمیدونستم 

قراره  بهترین رفیق و هم صحبت و همفکرم باشه 

1364

درباره عقاب و یاکریم و کلاغ باید مطالعه کنم!

1363

چون همسفر عشق شدی مرد سفر باش

1362

چهارشنبه سوری و عمو نوروز میخواد!

1361

تو یه فولدر یه سری عکس و فیلم دارم  

 دلم نمیاد پاکشون کنم

ولی دیگه حوصله دیدنشون هم ندارم

فامیلم تو همون فولدر باید جا بدم

1360

شبهای تابستون 

تا صبح صدای رادیو معصوم خانم تو کوچه میپیچید

پیرزن از تنهایی میترسید

1359

تنها چیزی که خوب یاد گرفتی 

و البته من تلاشی برای یاد دادنت نکردم

ولی دوست داشتم یاد بگیری

و البته خودمم زیاد اینجوری نبودم

و نمیدونم چطور یاد گرفتی

و البته دوست داشتم که زیاد اینجوری باشم

این بوده که خودت باشی 

1358

از اروند کنار که رد میشدم مطمئن شدم 

از این شهر  هم خاطره پیدا کردم

حالا تلخ یا شیرین یا تهوع آور یا خنده دار 

چه فرقی میکنه

1357

در بهترین حالت 

با  عباس  ازدواج میکردم

از ایران میرفتم

چند تا بچه داشتم

 امشب با سردرد بیدار میشدم

و به عباس جونمرگ شده لعنت میفرستادم

1356

این نصفه شبی

و سردرد

و فکر و خیال

نوک زدن این یا کریم به شیشه را کجای دلم بزارم

1355

از تنهایی لذت میبرم

1354

فالم فاله 

بختم امساله!