دلم خواست

مجبور نیستید بخوانید

دلم خواست

مجبور نیستید بخوانید

 از خودم برایت بگویم؟

از خانه، از خیابان،
شهر، صدای پایِ ما، شب؟
از کجا برایت بگویم، عشق من!

جایی که تو نیستی، گفتن دارد؟...

عباس معروفی 

تو از کدام راه میرسی

خیال دیدنت چه دلپذیر بود 

ابتهاج

همه چیز می تواند مرا خوشحال کند، اما هیچ چیز نمیتواند غم مرا ببرد.

هانریش بل

عشق لحظه‌ی کشف دارد. نمی‌شود فراموشش کرد. حتی اگر آن عشق تمام شده باشد، از یادآوری لحظه‌ی کشفش مثل زخم تازه خون می‌آید. تا یادش می‌افتی مثل این‌که همان موقع خودت با کارد زده‌ای توی قلب خودت 

عباس معروفی

عشقی بین ما نیست، اما من همه‌ی حواسم به اونه، حرف‌زدن باهاش رو دوست دارم، دیدنش هم همیشه آرزومه. اما نمی‌خوام «محبوبم» باشه، چون «فَـالأحبة دائماً یرحلون»، محبوب‌ها همیشه می‌روند

نزار قبانی


اینکه از یاد بردیش کافی نیست 

باید از یاد ببری که از یاد بردیش 

احمد خالد توفیق

عشق وقتی می آید ریشه می کند حتی اگر شاخه هایش را قطع کنیم ریشه تا ابد می ماند و هر روز ذره ای در درونت جوانه می زند لحظه ای که فردی شبیه او را می بینی یا موزیکی یا خاطره ای...و اگر بعد از سالها او را دوباره ببینی جوانه دوباره قد می کشد 

از دست دادن روابط معمولا نشانه اینه که ما داریم به سمت آدمی که باید بشیم رشد میکنیم

آدمهایی که ما را رنج میدهند،خیلی اوقات رنج کشیده هایی هستند که از زخمهای خودشان نتوانستند عبور کنند

3120

<<کوآلاها 99% عمرشان در حال خوردن و خوابیدن هستند و 1% باقیمانده را نیز به دنبال جفت میگردند.اگرپس از مدت کوتاهی جفت پیدا نکنند برایشان اهمیتی ندارد و باز هم غذا میخورند و میخوابند >>

یه نقطه مشترک دیگه با کوالاها پیدا کردم

3108

یه کارایی را نمیشه تند تند انجام داد 

مثل دوست داشتن ، نمیشه  تند تند کسی را دوست داشت 

و برعکسش نمیشه تند تند کسی را دوست نداشت 

سیب ها به موقع می رسند،انگورها به موقع می رسند 

محمد صالح علا


31104

خودم کشفت کرده ام

 تو با من می خندی

 با من گریه می کنی

 دردِ دلت را به من می گویی

دیوانه !

دلت برایِ من تنگ می شود

 ضربان قلبت با من بالا می رود

 با سکوتم، با صدایم

 با حضورم، با غیبتم

*

تو مال مَنی

 این بلاها را خودم سَرَت آورده ام

 به من می گویی دوستت دارم

 و دوست داری

 آن را از زبان من

 فقط من بشنوی

 برای که می توانی خودت را لوس کنی؟

 نازت را بخرد

 و به تو دست نزند؟

 چه کسی با یک کلمه

 با یک نگاه

 دلت را می ریزد؟

 بعد خودش آن را جمع می کند و سَرِ جایش می گذارد؟

 چه کسی احساساتت را تَر و خشک می کند؟

 اشکت را درمی آورد

 بعد پاک می کند؟

 چه کسی پیش از آن که حرفت را شروع کنی

 تا تَهِ آن را نَفَس می کشد؟

 دیوانه!

 *

من زحمتت را کشیده ام،تا بفهمی هنوز می توانی

 شیطنت کنی، انتظار بِکِشی، تپش قلب بگیری، عاشق شوی

 تو حق نداری خودت را از من و من را از خودت بگیری

 تو حق نداری، " خودت " را از " خودت " بگیری

 من شکایت می کنم از طرف هر دویمان

 از تو..

به تو..

چه کسی قلب مرا آب و جارو می کند، دانه می پاشد

 تا کلمات مثل کبوتر

 از سَر و کولِ من بالا بروند؟

 چه کسی همان بلاهایی را که من سَرِ تو آوردم

 سَرِ من آورده؟

 من مال توام

 دیوانه!

 *

زحمتم را کشیده ای

 کشفم کرده ای ...

 ...

نترس

 چند سوال می پرسم و می روم...

یک : چند سال پیرَت کرده اند؟

 دو: چند سال جوانَت کرده ام ؟

 سه : از دلت بپرس مال کیست؟

 چهار: اگر جایِ خدا بودی، با ما چه می کردی؟

 پنج: کجا برویم ؟

 دستت را به من بده 

افشین یداللهی

3169

داغ تو دارد این دلم جای دگر نمی شود

3107

نیامدی و دیر شد 

سایه


3088

آب در نقطه ی جوش دیگه افزایش دما نمیده از حالت مایع به بخار تبدیل میشه آدم ها هم یک نقطه ی شکستن دارند که از اونجا به بعد دیگه افزایش غم ندارند و به آدم دیگه ای تبدیل میشن

3041

بالاخره روزی یک نفر از راه می‌رسد و بهت می‌فهماند قصه را تو نمی‌نویسی که تمام کردنش با تو باشد، حتی ناتمام گذاشتنش هم با تو نیست.

3040

 دوست داشتن از عشق برتر

3039

عاقبت

یک روز

یک نفر می آید

و تمام آنهایی که رفته اند را,

از یادمان, می بَرد

 ایلهان برک

3008

.یه افسانه‌ی ژاپنی می‌گه اگه تو این زندگی آرزوی برآورده نشده و رویای واقعی نشده‌ای داریم، حتما تو زندگی قبلی بهش رسیدیم و دیدیم خوش نمی‌گذره.

3007

آن که پرنقش زد این دایره مینایی

کس ندانست که در گردش پرگار چه کرد

فکر عشق آتش غم در دل حافظ زد و سوخت

یار دیرینه ببینید که با یار چه کرد

2972

داغ تو دارد ابن دلم جای دگر نمی شود 

مولانا


2957

دو خط موازی

بر اثر یک مسامحه

به هم رسیدند.

عباس کیارستمی

2924

گر از تو خموشم از فراموشی نیست 

شفیعی کد کنی

2923

نه بوی مهر می‌شنویم از تو ای عجب

نه روی آن که مهر دگر کس بپروریم

سعدی


2890

خون می‌چکد از دیده در این کنج صبوری

این صبر که من می‌کنم افشردن جان است

هوشنگ ابتهاج

2889

ما را بجز خیالت فکری دگر نباشد

سلمان ساوجی

2886

 ما در خلوت به روی خلق ببستیم

از همه بازآمدیم و با تو نشستیم

سعدی

2861

مطمئن بودم که اگر کسی فقط و فقط با لحظات حال زندگی کند و با علاقه‌مندی کامل به هر گلی که سر راهش است، نگاه کند و هر درخششی را که بر روی هر لحظه گذرا می‌رقصد را گرامی دارد، آن‌وقت است که زندگی در برابرش خلع سلاح می‌شود.

هرمان هسه

2812

گفت محبت درست نشود مگر در میان دو تن،

 که یکی دیگری را گوید: ای من

تذکره الاولبا

2741

ما آزموده‌ایم در این شهر بخت خویش

بیرون کشید باید از این ورطه رخت خویش

حافظ

2713

حافظ صبور باش که در راه عاشقی

هر کس که جان نداد به جانان نمی رسد

2590

چه کسی باد را در بند کرده است؟ هیچ‌کس! پرنده اگر باشی باز پایبند دانه‌ای یا فریفته‌ی دامی، کشته به تیر کمانداری یا لقمه‌ای در دهان جگر‌خواری. باد باش و پرنده مباش! 

پرنده باش و آدمی مباش.

بهرام_بیضایی

2557

کدام نشانه دویده است

از تو در تن من

که ذره های وجودم

تو را که می بینند،

به رقص می آیند،

سرود می خوانند

فریدون مشیری

2551

در طالع من نیست که نزدیک تو باشم

سعدی

۲۵۲۳

هـواخـواه تـو ام جـانا و می‌دانم که می‌دانی

حافظ

۲۵۱۷

تو تا زنده ای نسبت به چیزی که اهلی کرده ای مسئولی

2497

ما

به این رابطه

به عشق

به همدیگر

دستِ کم

یک عکسِ مشترک

بدهکاریم

افشین یداللهی

2494

صدا کن مرا 

صدای تو خوب است 

2487

های! عاشق نشو نمی دانی

که دلتنگی چیز خوبی نیست

2486

تو زما فارغ و ما از تو پریشان تا چند

سعدی