در رساله سوم خمخ آمده است بستنی از مائده های بهشتی بوده و خوردنش شادی افزاید اندر دل
پس بستنی خور که خوردن و مردن به از دل به حسرت بردن
وقتی میرفتیم خونه خاله عذرا چشمم به ساعت دیواری بود تا کوکو بیاد بیرون
از آدمهای اون خونه خجالت میکشیدم و با هیچ کس حرف نمیزدم و تنها دلخوشیم کوکو بود
تا حسین از جاسک اومد و هم بازیم شد
و صدای کوکو تو سروصدای بازیمون گم شد
کوکو هنوزم هست
چند وقت یه بار میاد بیرون
کوکو
من هستم
کوکو
دوستم داشته باش
کوکو
منتظرم باش
کوکو
کوکو
کوکو
و من که میدونم میشه صدای کوکو را نشنید
با صندل قرمز پاشنه فلزی
که از پاساژ افتخار خریده بودم
زدم تو سر پسرخاله یکی یدونه و لوسم
هنوزم یادم میفته دلم خنک میشه
با هر کسی مثل خودش رفتار کن
بی تو باز پرنده ها به زیر بارون میشینن
کبوترا خسته میشن میان تو ایوون میشینن
آینه ها چشم منو یه حوض پر آب میبینن
گلهای قالی همه بهارو تو خواب میبینن
آشوبم آرامشم تویی
عشق مثل تو قصه ها نیست
حتی شبیه افسانه ها نیست
ما هم یه عمری گول قصه ها را خوردیم
واسه هرکی برامون تب نمیکرد مردیم
عشق همون چشمای خسته است
همون دستای سرد و پینه بسته است
عشق همون مهر مادری بود
تو طعم خوب یه ناهار سرسری بود
عشق دلیه که برات نگرونه
همون نگاه که شاید یادت نمونه
عشق لبخند یه دوست خوبه
عشق کتاب خوندن وقت غروبه
مرجان فرساد
گز شیرین
تک درخت میشم
دیگه هیچ کس نمیتونه از این حصار بگذره
به من چه
یکی از بی پولی بعد سفرش میگه
یکی دیگه از ناخن پاش که رفته تو گوشت
یکی از مشکلات برادرش میگه
یکی دیگه میگه بی بی چکش مثبت بوده
یکی ازم حساب کشی میکنه
یکی دیگه ازم کولر میخواد
و یکی...
با این همه موج منفی چه کنم
نظراتشون را میخونم و اشکام سرازیر میشه
خوشحالم که مهربونی و علاقه ام را حس کردند
خدایا جدایی امسال چرا اینقدر سخت شده
سرگردون داریوش تنها یادگاری که ازت بجا مونده
جشن صد سالگیم
بودنت هنوزمثل بارونه
تازه و خنک و ناز و آرومه
حتی الان از پشت این دیوارکه ساختم
تا دوستت نداشته باشم
مرجان فرساد
یه دوست نتورکر هیچ وقت فراموشت نمیکنه!
با هم بریم تبت
جاده خانه دوست کجاست
جدایی امسال اینقدر سخته که کابوس شبانه ام شده
یه دیس لوبیا پلو گذاشتم جلوم ولی کدو حلوایی میخورم
وقتی میخوام جوراب پای یه بچه کوچولو بکنم و یادم میاد خیلی وقته این کار را نکردم
خوابها آینه ضمیر ناخودآگاه ما هستند
دستهای یه جراح
در یک معبد بودایی دعا میکنم
دوست دارم بگم عه من اینجا رفتم
احساسات را باید داغ داغ گفت ولی من نگفتم
قهر کردی
ناراحت شدی
وقتی فهمیدی حرفاتو مینویسم
ولی چقدر کار خوبی بود
چه دنیای قشنگی داشتیم
هروقت دلتنگ میشم یه سر میرم اونجا
خوب که گریه هامو کردم و سبک شدم میبندمش
نمیدونی چقدر دلتنگم
میدونی میخواستم چی سفارش بدم
و میدونی تو دلم چی گذشت
ممنونم برای ماه پشت پنجره
ممنونم برای قطره های بارونی که رو صورتم میخورد
ممنونم برای نوازش آفتاب