دلم خواست

مجبور نیستید بخوانید

دلم خواست

مجبور نیستید بخوانید

2885

یه سفر بارونی 

2845

تو یه شهر کوچیک زندگی کنم و یه خونه حیاط دار و یه اصطبل و اسب داشته باشم  

2753

پیاز ترشی  با نون پنیر 

2650

یه خونه کنار یکی از مادی های اصفهان

2403

قربون خودم برم 

2007

س..خشن در طبیعت

1022

بیدار بمونم

738

صبح جمعه ی پاییزی

از خواب بیدارشم

هوا گرفته و تاریک باشه

صدای قطره های بارون را بشنوم 

که به سقف حیاط خلوت می خوره 

594

براش اس بزنم

569

روزی که همه مردم

در حال و جنب و جوش و کار هستند

من رو تختم لم دادم

و به کارهای نکرده حتی فکر هم نکردم

257

, عقلم نخواست 

203

امروز را تعطیل کنم

البته گلوم بیشتر خواست

5

جواب تلفنت رو ندم