هربار عکستو می بینم دوباره عاشقت میشم
دوستم داشته باش
از رفتن بمان
دستت را به من بده،
که در امتداد دستانت
بندری است برای آرامش
نزار قبانی
بعد از دو هفته که صبحها کمپوت سیب با بوی زعفران و گلاب خوردم امروز می تونم صبحانه آدمیزادی بخورم
آشپزخونه مرتب شده
خیابون سعدی جنوبی بعد از نواب نکبت ترین خیابون تهرانه
سخته خیلبی سخت
نشستم به عقربه ی ثانیه شمار ساعت زل زده ام و فکر می کنم که هر ثانیه سرنوشت گردو را تغییر میده
با برق خاموش خوابیدم چشمانو بستم صبح با صدای گنجشکها باز کردم به همین راحتی
فقط وسطاش خواب خان کلوچه را دیدم که تو یه مسیر سخت همراهیش کردم کردم تا یه چیز بی ربط گفت منم با جیغ و داد با دمپایی شروع کردم به زدنش
این نفرت تو خواب هم دست از سرم بر نمی داره
صبح فکر می کردم تا هیچ وقت حالم خوب نمیشه
ولی اولین روز تنهاییم قشنگ تموم شد و شاید از معجزات آب و استخر باشه
نامه معذرت خواهی گردو را روی یخچال دیدم هرچند با ادبیات بیشعورانه دهه هشتادی نوشته ولی برام خیلی ارزش داشت
بعدم با هم چت کردیم و خل و چل بازی
با جان گلم حرف زدم همراه با عشقولانه های فراوان و خل و چل بازی
موهای بهم ریخته ام را بافتم و مثل گل دخترا یوگا کردم
شبم سعی می کنم با چراغ خاموش بخوابم تا عادت کنم
تغییرات غذاییم در 12 روز گذشته :
چای فقط 3 تا لیوان
نون یک کف دست بربری و یه گازسنگک!
پلو دو وعده
تخم مرغ یه دونه
ماست و چیپس و بستنی اصلا
گوشت هم که قبلا نمی خوردم
ولی دو بار کیک و پاستا و فلافل خوردم
در عوض یه شیشه عرق نعنا و کلی محصولات علفی خوردم
خب تا اینجا مشکلی نداره و قابل تحمله و سلامتم و همین راضی کننده است
ولی فکر اینکه تا کی باید ادامه بدم یکمی ترسناکه
هر کی گفته برای مشکلاتتون دنبال مقصر نگردید چرت گفته
تا آخر عمرم هر مشکلی داشته باشم از چشم تو می بینم و به خودت و جد و آبادت لعنت می فرستم
اینکه تو این حال عصبی من چیپسی که تو کابینته هنوزخورده نشده از عجایب روزگاره
بی عشق ازدواج نکنید
برای نوه ی خواهرم تعریف می کردم که تو باغ وحشی که تو بچگیام داشتم یه زرافه بود که از بس پاهاشو جویده بودم نمی تونست سر پا بایسته
ازش پرسیدم تو باغ وحشت زرافه داری گفت نه گفتم خودم برات می گیرم
برای کیک گردو که رفته بودم قنادی روی دکورش یه باغ وحش چیده بود پرسیدم آقا فروشیه گفت بله گفتم تکی می فروشید گفت بله گفتم زرافه اش را می خوام
این چند روززرافه را گذاشتم جلو چشمم و قربون صدقه اش میرم و در نهایت به این نتیجه رسیدم که این مال خودم باشه و یکی دیگه برای بچه بگیرم
امروز قرار بود شلوغ ترین روز باشه که فقط دو قلمش ترمیم ناخن و دکتر بردن مامان بود ولی از صبح دونه دونه کارها کنسل شد و آخریشم ترمیم ناخن بود که خودم کنسل کردم و پتو رو کشیدم رو سرم و خوابیدم
از اینجور روزای شلوغ کنسل شده عشق می کنم