دلم خواست

مجبور نیستید بخوانید

دلم خواست

مجبور نیستید بخوانید

2437

میدونی تا حالا چند تا از دوستام خواسته بودن منو ازت دور کنند ولی موفق نشده بودن

ولی گریه و خشم  امروز.....

خیلی حرفها هست که نمیشه نوشت 

2436

"اون روزایی که برات  سی دی مستر بین میزاشتم و غش غش میخندیدی چه خوب بود 

یادش بخیر 

اون موقع هم زندگیمون خوب نبود

 ولی  فکر میکردم بعدا همه چی درست میشه

 و الان مطمئن شدم هیچی درست نمیشه "

این مکالمه من و تو بود قبل خواب و زود چشمامو بستم که اشکم را نبینی و خوابم برد و بعد با اون خواب عجیب بیدار شدم 

به فال نیک میگیرم

2435

با ناخن لاک زده داشتم میرفتم زیارت و پاهامو زیر چادرم قایم میکردم ولی میرفتم

نمیدونم تعبیرش چیه ولی بیدار شدم حس خوبی داشتم و سبک شدم

شاید ماجرا با چیزی که من فکر میکنم فرق داره 

شاید بیخودی خودم را قضاوت میکنم

شاید...

2434

تقدیر اینجوری بوده

دیگران باعث شدن 

و از همه بیشتر خودم مقصرم 

ولی حالا که سرنوشت منو کشوند تا اینجا منم تا آخرش میرم 

هر چی شد به جهنم 

2433

یه وقتی شیرینت بودم

2432

جاده شیراز 

رنو پی کی 

سال هشتاد و چند 

آهنگ بارون شهره

همه چی رمانتیک بود ولی چند ساعت بعد  جهنمی به پا شد 

 هیچ وقت نباید  فکر کنم اشتباه کردم

طلاق و تموم کردن اون جهنم درست ترین کار زندگیم بود


"دل شیشه میلرزه مثل قلب من تو سینه

راستی کسی نبود قلب منو ببینه"

2431

کاش بمیرم و همه چی تموم بشه

2430

شاد بودن

پدر عزیزم این کاری بود که در اون هرگز مهارت نداشتم

رگ خواب

2429

وزن 66.2

روز پنجم

2428

وزن امروز 66.2

اتلاف وقت نابود

روز چهارم

2427

صبح از بس گیج بودم یادم رفت وزن کنم الان 66.7 کیلو هستم پس صبح حتما کمتر بودم

اتلاف وقتم افتضاحه و از شنبه تا الان نتونستم حتی یه ربع از وقتم درست استفاده کنم 

اصلا تمرکز ندارم

امروز برم آرایشگاه و برگردم حتما میشینم سر یه کاری حتی اگه شده دیدن فیلم باشه

واقعا لازم دارم چند دقیقه هم که شده رو یه کاری تمرکز کنم

روز سوم

2426

میگه فهمیده بودم با پدر گردو زندگی نمیکنید

شاید منتظره بگم که با کسی دیگه زندگی میکنم یا نمیکنم

منم هیچی نمیگم بمونه تو خماری 

فضول

2425

دیروز همه چی خیلی بد پیش رفت

هیچ کار مفیدی نکردم 

فقط با 3 نفر که مشکل داشتن گپ زدم 

میتونم دلمو خوش کنم که ثواب کردم

تا تونستم خوردم 

وزن دیروزم 66.9

امروزم 66.9

روز دوم

2424

به یه قدمی خودکشی رسیدم ِ

همه چی خیلی کثافت تر شده

2423

بالاخره وقت 21 روز رسید

21 روز برای لاغری و ورزش و اتلاف وقت 

حوصله رژیمای  اینو بخور اونو نخور را ندارم

اگه تو این 21 روز یکمی هله هوله خوردن را کم کنم و غذا را یه وعده ای کنم این اضافه وزن کم میشه 

ولی واویلا از این اتلاف وقت که فکر نکنم 2100 هم زورش بهم برسه

ولی چاره ای نیست شروع میکنم

وزن امروزم 66.6 کیلو بود اگه هفته ای 300 گرم کم کنم تا عید شدم 64 

 فردا هم غیرصبح که مدرسه ام و ساعتی که برای کار های خونه میزارم حداقل یک ساعت مفید باید داشته باشم و روزانه یه ربع ربع زیادش میکنم 

اگه به 5 ساعت مفید برسونم فعلا ایده آله

2422

به من نیاز داری چون بودنم بهت حس قدرت میده ولی تو هر چی دوست داری بار من میکنی و نباید حس تنفر داشته باشم

عزیزم مهربونم اسکل که نیستم

2421

نمیخوام مثل همه گریه کنمِ

دیگه گریه دلو وا نمیکنه

قصه های پشت این پنجره ها

غمو از دلم جدا نمیکنه

گوگوش

2420

با معیارهای من باید زندگی کنی

 با آدمهایی که من میگم معاشرت میکنی 

من زندانبان محبوبی هستم

2419

چطوری اینقدر خودخواهید؟

چرا اینقدر عجیبید؟

چرا میخواهید زن را با پول و زور اسیر کنید؟

چرا نمیفهمید اگه قلب یک زن را مالک باشید اون وقت اون زن حاضره جونش هم براتون بده

2418

حالم خیلی بده 

جسمی و روحی 

 تو زندان بزرگی به اسم تهران گرفتار شدم

عشق لعنتی دوباره اومده سراغم 

انگار داره آخرین ضربه ها را میزنه وهمچنان با ترکهای قلبم مدارا میکنم 

 میدونم  یه روز حال این قلب شکسته خوب میشه 

امروز زمستون غافلگیرم کرد و بالاخره سردم شد 

یکی برام دردل کردو هر چی بدبختی تو دنیا هست بی پولی مستاجری طلاق دوری از فرزند بیکاری بیماری یتیمی و .... را برام ردیف کرد و حسابی حالمو گرفت ولی  پیش خودم گفتم منم خیلی از همین مشکلات را داشتم و جون کندم و  از پسشون براومدم دلسوزی و رحم هم اصلا بهم نیومده و همیشه باعث پشیمونی و پشت دست داغ کردن شده پس طبق معمول به جهنم 

بدترین حالتش اینه که  منو عو ضی و بی احساس میدونه 

خب بدونه 

حتما هستم یا شدم یا اداشو در میاررم ولی دیگه ترحم و مهربونی غدغن

خیلی وقته هیچ اعتقادی به روابط و معاشرت معمولی با آقایون ندارم

منی که حوصله گپ زدن با مادرم هم ندارم چرا باید برای کسی که تو زندگیم هیچ کاره است وقت بزارم 

چقدر دلم میخواد فردا نرم مدرسه و حال مدیر را بگیرم حیف امتحان ریاضیه و بچه ها طفلک گناه دارن 

دلم 21 روز میخواد یه سوژه براش پیدا میکنم

2417

هنوزم وقتی یادم میفته تونستم سفرهای ایرانگردی را طبق برنامه تموم کنم قند تو دلم آب میشه 

سخت بود پرهزینه بود خستگی داشت ولی خیلی لذت داشت خیلی زیاد 

کاش برم تا ته ماجرای همه آرزوهام 

میدونم به هر چی میخوام میرسم

 حتی به هر کی میخوام میرسم 

به هر کجا میخوام میرسم 

من میرسم

 باور کنم برای هیچ کاری دیر نیست 

2416

خسته ام از این زندگی 

فکر کنم برنامه ای که برای کوچ کردن از تهران دارم را یه جور دیگه عملی کنم 

2415

امروز دلم خواست همه هیاهوی دنیا را بزارم  کنار و بیشتر  به تو و تولدت فکر کنم

دلم تنگ شد بغضم ترکید و اون چند خط را نوشتم

دیگه گلایه ای از این دنیا ندارم 


2414

میگه دیروز بابک را دیده

نمیدونه  این لحظه نه خودش برام اهمیت داره نه بابک نه رفیق بابک نه اون کتابفروشی و خاطره اش 

و نه لحظاتی که برای این چیزا رفت

2413

 مدرسه بی نظم و مدیر احمق و بچه های درس نخون گیج 

یک ساعت تحمل ترافیک

تحمل یک ساعت و نیم مجلس ختم

2 ساعت ترافیک برگشتِ

جارو و ظرف شستن و شام پختن

تحمل وراجی های یه دختر تنها

جر و بحث تو گروه

هماهنگی های کلاس خصوصی

تحمل ناله های مادرهای بچه ها

خستگی زیاد

بی انگیزه بودن برای ادامهِ

جسم بهم ریخته و دلواپسی

 یک عشق بی سر و سامان

و یک دوست دروغگو که هر وقت که میخواد...میگه من برم به مامانم سر بزنم

خب این همه مشغله فکری چه بلایی سرم میاره

2412

زندگی جریان داره

 با عشق و امید 

شکر