استرس و افسردگی و فکر و خیال امروز واقعا شدتش زیاده
از صبح یا سر گوشی بودم یا زل زدم به یه جا
خیلی سعی میکنم قوی باشم ولی انتظار و بلاتکلیفی ازپا درم میاره
امروز تو دلم آشوبه رو هیچ کاری نمیتونم تمرکز کنم
یه لحظه فکرای خوب میاد تو ذهنم بعد دوباره یه چیزای ناراحت کننده یادم میفته و نا امید میشم
بعد رفتن گردو و گریه های شبانه ام نفهمیدم کی خوابیدم
صبح با صدای ساعت بیدار شدم
یادم رفته بود ساعتی که برای مدرسه رفتن گردو گذاشنه بودم را خاموش کنم
رفتم تلگرام ببینم گردو پیامم را خونده یا نه که همون موقع بهم اس ام اس داد
بوی نون سنگک تازه از پنجره میاد دلم صبحونه میخواد و یادم میفته پنیر تموم شده لباس میپوشم و میرم پنیر و خامه و نون تازه میگیرم
نور خورشید از پشت درخت توت قدیمی کوچه میخوره تو چشمم
و سرحالم میکنه
دلم میخواد تو هوای خنک صبح برم پیاده روی ولی همراه خودم گوشی نیاوردم و گردو قراره بهم زنگ بزنه
دیشب بیشتر برای آینده و تنهایی خودم اشک ریختم
نمیخوام مثل مامانم خونه نشین و افسرده باشم
پس باید خودم را آماده کنم برای سرحال زندگی کردن حتی. درتنهایی
مردم که از دل آدم خبر ندارند
برای تو بمیرم و زنده بشم
به پای تو گریه بشم خنده بشم
اصلا دیگه فایده نداره خواهشم
تو داری میری
اسم تو فریاد بزنم یا نزنم
از دیدنت دل بکنم یا نکنم
اصلا دیگه واسه ات مهم نیست بودنم
تو داری میری
سون باند
چه روز شلوغی بود
دیشب بیخواب شده بودم و با گریه و ذکر گفتن شب زنده داری کرده بودم و صبح دیر تر ازخواب بلند شدم
روزم را با دانلود سفرنامه ناصرخسرو شروع کردم
بعدبا چکه آب از سقف به خاطربیخیالی مستاجر و جر و بحث های بیخود یکمی حرص خوردم
در ادامه برنامه های بی نتیجه و جور واجوری که برای تقویت زبان انگلیسی دارم امروز آهنگ جنیفر گوش میدم و مغز درد میگیرم
بعد تا ظهر ناصر خسرو خوندم
ساعت سه با گردو رفتیم آرایشگاه و تو آرایشگاه ناصرخسرو خوندم
بعد که برگشتم خونه برای آشتی به عزیزدلم پیام دادم
و نشستم منتظر لوله کش که بیاد برای سقف یه فکری بکنه
حالا چکار کنم که استرسم کم بشه
فیلم شب های روشن ببینم
و با عاشقانه هاش عشق کنم
مستاجر با جیغ و فریاد داره میره
تا الان نخواستم باور کنم دختر به این خوبی معتاده ولی دیگه باورم شد و دلم سوخت
جواب پیامم را گرفتم خیلی رسمی و جدی
مستاجر کلید را تو خونه جا گذاشته و در را بسته و بیشتر جیغ و داد میکنه
منو حواله میکنه به دست بریده حسین بعد یکمی فکر میکنه و یادش میاد ابوالفضل بود و نفرینش را تصحیح میکنه
برای حال بدش بیشتر دلم میسوزه
سکوت برقرار میشه
جواب پیام بوس میفرستم
میشینم بقیه فیلمم را میبینم
زنگ میزنند
پیک شال های طرح کاشی که سفارش داده بودم را آورده
با ذوق پله ها را میرم پایین و شال زرد گل گلی خوشگلم را تحویل میگیرم
گوشی به دست برای شام کباب تابه ای با رب انار درست میکنم و بقیه فیلمم را میبینم
بعد مدتها یه تیکه نخودچی کباب تابه ای میخورم و سعی میکنم با زور فلفل و ماست طعم گوشت را حس نکنم
بالاخره فیلم بعد شام تموم میشه
تو دلم عشقولانه شده ولی حیف که قلبم ترک برداشته
روز سوم
تا الان نخواستم درباره اتفاق عجیبی که این روزا برام افتاده بنویسم شاید چون فکرم درگیر ...بود
الان هم ترجیح میدم که همچنان تو ذهنم بمونه فقط برای ثبت اتفاقات زندگیم مینویسم که بعد از بیست و چندسال دیدار با سختگیر ترین استاد دانشگاهم حال و هوای عجیب و بسیار خوب و غیرمنتظره داشت
همچنان از زندگی و اتفاقات عجیب و شیرینش ممنونم
دسته کلیدم بالاخره بعد از 18 روز پیدا شد و همین اتفاق ساده خوشحالم کرد چون من حتی به کلیدم وابسته میشم
در برخوردهای کوتاه با بعضی غریبه ها خیلی انرژی مثبت میگیرم
"عشق الهی هم اکنون برای تصحیح این وضع ، به کاملترین کار
خود سرگرم است"
پس همه چی را میپذیرم
یارب العالمین
پیام محبت آمیز یا عاشقانه یا سلام و احوال به ظاهر معمولی از آقایون با رده سنی مختلف زیاد میگیرم
بعضیاشون مثلا فقط محبت دارن بعضیاشون مرض دارن و بعضیاشون خودشونم نمیدونند چی میخوان
منم مجبورم هر کدوم را یه جوری دست به سر کنم
یکی را با احترام یکیو با کم محلی و به یکی هم خیلی جدی بگم دیگه پیام نده
و بعد میشینم فکر میکنم من احمق ترم یا اونا
روز دوم...
من تورا به خیر و صلاحت می سپارم . دوستت دارم اما برایت آزادی کامل و ان سلامت را می خواهم که از هر جهت به مصلحت توست. من آزادم و تو نیز آزادی
کاترین پاندر
غذا سفارش دادیم و اومدیم پشت بوم پیک نیک
زیر آسمون دراز کشیدم و به سناره ها نگاه میکنم و به عشق الهی فکر میکنم
با دختر خاله ها تو حیاط خونه مادربزرگ لی لی بازی میکردیم
مادربزرگ تند نند مشغول کاراش بود
پله ها را بالا پایین میکرد
سر شیرحوض سبدها را میشست
میرفت بالا و تو سماور آب میریخت
میومد و سر حوض وضو میگرفت
به ما میگفت اگه میاید مسجد زود باشید
میرفتیم بالا و هر کدوم یه چادر جانمازبرمیداشتیم
میومدیم سر حوض وضو میگرفتیم
صدای موذن تو کوچه میپیچید
چادرمون را سرمون میکردیم و تو کوچه دنبال مادربزرگ میدویدیم
امروز غروب به یاد اون روزا بعضم ترکید
وقتی میخواستیم جایی بریم یا کاری بکنیم خواهرم میگفت قبلش نقشه نکش وگرنه نمیشه
کاش اینقدر برای دیدنت نقشه نکشیده بودم
چه زود پاییز شد
از بیداری نا امید شدم
تو خواب باهات حرف میزنم
بغلت میکنم و بوست میکنم
تووخواب جواب پیاممو میدی
تو خواب تورو دارم
تا حالا اینقدر به مفهوم پاره تن فکر نکرده بودم
همیشه فکر میکردم فقط برای فرزند استفاده میشه
ولی الان میبینم تو هم پاره تنم شدی
اگه از دست بدمت مثل اینه که قسمتی از وجودم از دست رفته
میشه زنده موند ولی زندگی نه
هیچ وقت کامل دل نبریدم
هیچ وقت نا امید نشدم
21 سال صبر کردم
21 روز دیگه هم صبر میکنم
منتظر می مونم که حرفی را که باید, بشنوم
کاش هنوز چشم به راه نامه هات بودم و تا پستچی زنگ میزد چادر گل گلی سرم میکردم و پابرهنه میدویدم در حیاط را باز کنم و وقتی اسمتو رو پاکت می دیدم قلبم میریخت
بدجور تو ذوق آدم میخوره
دوش آگهی ز یارِ سفر کرده داد، باد
مـن نیز دل به باد دهم، هرچـه باداباد
از دسـت رفـته بـود وجودِ ضعـیفِ من
صبحم به بوی وصلِ تو، جان باز داد، باد
حافظ
روز دوم
روزهایـی کـه بـی تـو می گـذرد
گـرچه بـا یـاد تـوست ثـانـیه هـاش
آرزو بـاز می کـشد فـریـاد:
در کـنار تـو می گـذشت٬ ای کـاش!
فریدون مشیری
روز اول
با این زندگی که میکنیم مگه چند بارشانس دیدن خوشه پروین را خواهیم داشت
درسته که تمام تنمون را پشه خورده و 2 روزه مشغول خاروندن خودمونیم ولی ارزشش را داشت