دلم خواست

مجبور نیستید بخوانید

دلم خواست

مجبور نیستید بخوانید

اگه بتونم دوباره ۲۱ روز را شروع کنم حتما روحیه ام هم بهتر میشه 

وسط مهمونی همه داشتن درباره سفرهای من صحبت می کردند که شوهر عمه گفت تو تلگرام یک کانال دارم که مناسب شماست کلی اطلاعات خوب میده از جاهای دیدنی جهان 

یه پیام به من بده تا برات فوروارد کنم منم که سابقه ی این پیرمرد را می دونم که دنبال یه آدم بیکار و هم صحبت می گرده که چیزایی که براش جالبه را توضیح بده و نشون بده گفتم آی دی کانال را بدید خودم پیدا می کنم و همونجا پیدا کردم تا خیالش راحت شد حالا آی کاناله چرت و پرت میذاره آی چرت و پرت میذاره ولی جرات ندارم پاک کنم می ترسم مهمونی بعدی یفه ام را بگیره و بپرسه فلان چیز را دیدی تو اون کانال چون همینقدر پیگیره 

چین این شوهر عمه ها

_دوست داشتم

_دوست دارم



مطمئنی؟

آره

متاهله و یک بچه دو ساله داره 

با یک مرد متاهل و بچه دار دوست داره 

از شوهرش ناراضیه چون غده 

از دوست پسرش ناراضیه چون زیاد قرار نمی ذاره برای س...

از من ناراحته چون نصیحتش می کنم 

حالا عکس شوهرش را استوری کرده تولدش را تبریک گفته نوشته همه جهان را در  پیراهن مردانه تو خلاصه می کنم

 کار بدی می کنه؟

نه اتفاقا لیاقت آقایون دقیقا همچین زنی است

بعضیا نوشتن پدر یکی از پسرها را بغل کرده بوده بعضیا نوشتن دو تا برادر همدیگه را بغل کرده بودند و نوشتن پس حتما بعد ریختن متروپل زنده بودندو همه این حرفها میشه کابوس این روزامون

مامان از مراسم سالگرد ...تعریف می کرد و گفت تو که نیومدی بعد یهو شروع کرد به صحبت درباره پسر فلانی 

باید بهش می گفتم دقیقا به همین دلیل نیومدم

آدرس یک باغ رستوران را استوری کرده بود

نوشته بود اتوبان ذوب آهن و تصور کردم خاطره ی اون جمعه هایی که تو بچگیم از اون مسیر می رفتیم زرین شهر و باغ بادران و ... 

نوشته بود کنار گذر شهر ابریشم یاد باغ ابریشم افتادم و آخرین سالی که اصفهان دانش آموز بودم و رفتیم اونجا اردو  و خاطرات گنگ یک فیلم دیدن وسط اردو 

نوشته بود کلیشاد یادم افتاد به کسی که  مال اونجا بود 

استوری ورق خورد ولی من بین خاطرات شیرینم گیر کردم