دلم خواست

مجبور نیستید بخوانید

دلم خواست

مجبور نیستید بخوانید

139

شب یلدا خونه مادر شوهر دعوتم

خواهر کوچیکه شیفته

خواهر بزرگه هم اصلا نگفته برنامه اش چیه ولی می دونم خونه مامان نمیره

مامان امشب تنهاست

فکر نکنم خودش به اندازه من درگیر تنهاییش باشه


بعدا:شب اینقدر طولانی بود که من خودم را به مامانم هم برسونم

138

پاییز قشنگی بود


137

دوازده شب به بعد نمی تونم با اسم خودم بازی کنم

آقایون جنبشو ندارند

136

یه مرد نیمروی خونه مادرش را به بهترین غذای همسرش ترجیح میده


135

خونه رنگ می کنیم و همه چی بهم ریخته

گردو رفته خونه مادربزرگش و من از فرصت استفاده می کنم تا وسایلش را مرتب کنم

باباش می گه چیزایی که لازم نداره را بریز دور

می گم لازم نداره ولی ازشون خاطره داره

می گه چندتاشو نگه دار برای خاطره, بقیه را بریز

می گم تو می شینی با خواهر برادرات از گذشته ها و بچگیتون تعریف می کنید

من با خواهرام

گردو با کی می خواد خاطره زنده کنه؟

شاید این وسایلی که به نظر ما دور ریختنیه بعدا بتونه یکمی از تنهاییش را پر کنه

134

از دور صدای ضبط ماشین می اومد

نزدیک پنجره کلاس که رسید صدای ضبط بلندتر شد 

یکی عاشقانه می خوند

دخترایی که آخر کلاس نشسته بودند برگشتند و به مریم نگاه کردند

مریم با ذوق خنده ای کرد و لپاش سرخ شد

معلوم بود تو دلش قند آب شده

معلم خواست آخر این قصه تکراری را برای مریم تعریف کنه 

ولی به خاطر برق عشقی که تو چشمای مریم بود, دلش نیومد

نباید خوشی اون لحظه را ازش می گرفت

نگاهش کرد

پرسید شنیدی؟

تمام صورت مریم خنده شد,جواب داد بله

معلم گفت پس دیگه حواستو بیار تو کلاس


133

تلفن زنگ می خوره

گوشی را بر می دارم

یه دختر نوجوون سلام می کنه

می گه خاله گردو هست؟

با تعجب می پرسم شما؟!

می گه خاله منم نازنین دیگه

سعی می کنم صدای بچه گانه نازنین را یادم بیارم


گردوی من و دوستاش بزرگ شدند


132

می گه تابستون یه سفر یک روزه رفتم ...

می گم چرا یک روزه؟

می گه یکی از دوستام دعوتم کرده بود

می گم نمی دونستم اونجا دوستی داری

می گه استانبول که رفته بودم با یه آقای ...ی  دوست شدم

می گم مرد یا پسر؟

می گه مرد بود ولی انگار با خانمش مشکل داشت

می گم چه جوری رفتی؟

می گه برای بلیط هواپیما به حسابم پول واریز کرده بود

صبح رفتم عصر برگشتم

می گه خونه ای جایی نرفتیما

فقط تو شهر چرخیدیم

دستم حتی بهم نزد

می گم با هواپیما برگشتی؟

می گه نه خودش با ماشینش برگردوندم تهران که بیشتر با هم باشیم

از همون جا هم برگشت شهرش که شب خونه باشه

می گم یعنی خانمش فکر می کرد این سر کاره؟

می گه آره ,برای دیر رسیدن شب هم حتما بهونه ای داشته بگه

می گم چرا شریک خیانت یه مرد می شی؟

می گه ما که کاری نکردیم که خیانت باشه

این مرد در هر صورت به زنش وفادار نیست

من نمی رفتم با یکی دیگه می رفت بیرون

چرا من خودمو از این خوشی محروم کنم 

می گم فکر می کنی برای زنش هم این قدر وقت بزاره یا این قدر خودش را به زحمت بندازه؟

می گه نمی دونم و نمی خوام هم بدونم

هیچی نمی گم

131

گردو:هوس لاک کردم

من:نمی شه.فردا می خوای بری مدرسه

گردو:ناخن ها را شنبه دیدند.دیگه نمی بینند

من:چه ببینند چه نبینند باید قانون مدرسه را رعایت کنی

گردو:تو لاک دوست نداری به من چه؟من دلم می خواد لاک بزنم

130

سالهاست که شهزاده رویاهام را می بینم

با هم حرف می زنیم

می خندیم

تنها کسی که عشق واقعی را تو چشماش دیدم,

وقتی نوازشم می کنه

تنها کسی که منو به خاطر خودم می خواد

غریبه ای که بیشتر از هر آشنایی بهم آرامش میده

دیشب هم اومده بوده

یادم نمیاد چی شد فقط می دونم بوده

حس خوبی که بعد از بیداری داشتم اینو می گه

سالهاست که باور کردم این رویا حقیقتی نداره

129

همه را برق می گیره اونوقت برای ما یه دختر ل...ین فرند رکوئست می فرسته!

128

 مادر:وفاداری چیز بدیه... آدم های وفادار همیشه تنها می مونن

سینما پارادیزو

127

هیچ شام مهتابی کنار هیچ کسی ننشسته بودم یا اگه نشسته بودم حواسم به آفتاب مهتاب نبوده با این حال عجیب با آقامون داریوش همذات پنداری می کنم

126

یک معلم نه ماه با یک مشت بچه زبون نفهم سرو کله می زنه, می شه معلم نمونه مدرسه ,یک دست پارچ و لیوان ایرانی جایزه می گیره

و

یک فوتبالیست نود دقیقه بازی می کنه می شه بهترین بازیکن زمین,یک میلیون تومان جایزه

می گیره

125

غروب جمعه

وقتی می خوای از شدت تنهایی

به اینترنت پناه ببری

بفهمی شارژت تموم شده


124

اولین بار بود که اینجوری سرما می خوردی

خودت به خودت می خندیدی که مثل پیرمردها گرم کن پوشیدی

خوابیدی و ناله می کنی و شلغم و لیمو شیرین می خوری

تا پیرمردی که خیلی مونده ولی کم کم داری سن خودت را باور می کنی


123

دیروز یه حرف خنده دار به مامانم زدم

جوری خندید که اشکش در اومد

منم از ذوق خنده مامانم, اشکم در اومد


122

لایک که از حد گذشت نادان خیال بد کند

121

رفته بودیم خرید

حواسمون به خرید بود

گردو بیرون مغازه را نگاه می کرد

پرسید مامان اونجا کجاست؟

با عجله برگشتم نگاه کردم دیدم از پشت یه دیوار بلند سقف شیروانی قرمزی پیداست و کبوتری که از رو سقف پرید

به نظرم اومد باید انبار باشه یا یه خونه خرابه

با بی حوصلگی برگشتم و گفتم نمی دونم

و منتظر موندم مغازه دار به حرفاش ادامه بده

ولی مغازه دار به گردو گفت اونجا خونه امین الضرب بوده

کسی که برق را وارد ایران کرد

الانم نوه نتیجه هاش تو همین خونه زندگی می کنند

دوباره برگشتم و با دقت به خونه نگاه کردم

دیدم یه سرستون قدیمی هم از پشت دیوار پیداست

خرید کردیم

ولی هنوزم سعی می کنم داخل خونه امین الضرب را تصور کنم

120

نتیجه سیاست بی پدر اینکه به اینترنت ری..ده شده و گاو و گوسفندای من تو فارم ویل دارند هلاک می شند


119

گردو مریض شده و من مشغولم به پخت و پز غذای مریضی و نبات آب سرد و عرق نعنا هم زدن و اسفند دود کردن و تخم مرغ شکستن

دیدم بی حال شده گفتم مثل مادربزرگا شیره گوشت بگیرم بهش بدم بخوره که قابلمه بی آب شد و سوخت

یکی نیست بگه آخه منو چه به این کدبانو گیریا

حالا موندم با این بوی گندی که تو خونه پیچیده چه کنم

الانم با یه دستم تایپ می کنم چون با اون دست دماغمو چسبیدم

باز من می دونم بوی چیه همسایه ها که دو تا مشکل دارند هم این بو را تحمل می کنند هم باید کلی فکر کنند که این بوی سوختگی چیه

118

می گی یادمه اون شب برام گل آوردی

تو دلم می گم

نمی شد اون شب گندو یادم نندازی

117

بهت گفتم خوشحالم کردی ولی راستش این بود که ذوق مرگ شدم

116

کادو

اس ام اس

تلفن

فیس بوک

وبلاگ

ایمیل

مسیج

برای تبریک رسید

ولی هنوز هیچ کس منو نبوسیده