هیچی درست نمیشه
فقط
به درست نشدن
عادت می کنیم
یا همیشه باش
یا هیچ وقت نباش
خوابیدن تو رختخواب خودم,
بعد از چند روز مسافرت
عاشقی یادت بره
همیشه آواز عشق نیست
گاهی,
هم آغوشی با تنهایی را
فریاد می زند
بی هیچ بحث و دعوایی
بدون یک کلمه حرف زدن
یک ساعت را در کنار هم بگذرونند
خوشبخت نیستند
فاتحه زندگیشون خوندس
با آدمهای عوضی,
تکلیف روشنه
مردم ایران
حافظه تاریخی ندارند
تا خر هست
خر سواری هم هست
اسکل زیاد پیدا میشه تو دنیا
اما یکیش مردم ما نمیشه
آش رشته و ژامبون بخوری
صَدام میاد به خوابت
بهرام که گور میگرفتی همه عمر
دیـــدی پدرت چه سرطانی گرفت
اینم نتیجه ی
همذات پنداری با
مردم جنگل شروود
چیدن سفره هفت سین
به ز بر چیدن آن
همنشینی با دیوانه,
دیوانه کننده است
سال به سال دریغ از پارسال
قسمت عمده ی نیکی ها
در دجله
رسوب می کنند
درماشین یک ناشنوا,
از چرندیات رادیو پیام
و اهنگهای بند تومونی
و بحث های تکراری سیاسی
خبری نیست
بی احساسی,
بهترین حسی که تجربه کردم
رنجیدن هم حوصله می خواد
شیر بستنی کاله,
طعم بدبختی های
زمان جنگ را میده
سفر و خرید,
حداقل خوشی هایی که داشتیم,
هم از دست دادیم
کارهای یواشکی
بهترین خاطرات را میسازند
آدمها را هم نزن
هر چی خسته تر
بی خواب تر
نفرت
سردرد میاره
از هر چی بدت میاد
سرت میاد
همونجا که گم شدم
باید خودم را پیدا کنم
در هر سن و هر دوره از زندگی
انتظارمان
از همسرمان تغییر می کند
آدمها را در سفر باید شناخت
حتی اگر همسفرشان نباشید
این روزا
شنیدن خبر طلاق
از خبر ازدواج
عادی تر شده
دنیا
خیلی زود
حتی قبل از خود ما
فکر ما را می خواند
سکوت کن و رژه خاطرات را نگاه کن
خودشون خسته که شدند محو می شن
جاده های فرعی زیبایی هایی دارند
که در هیچ جاده اصلی
دیده نمی شه