دلم خواست

مجبور نیستید بخوانید

دلم خواست

مجبور نیستید بخوانید

81

همیشه کلی ناله می کرد و از بدبختیاش می گفت

مالی,خانوادگی,عاطفی,جسمی

منم دلداریش می دادم

تا اینکه حوصلمو سر برد

......


نوشته بود حالش خوب نیست

نگرانش شدم

نوشتم چی شده

نوشت جراحی کرده

نگران تر شدم 

دوباره باهاش حرف زدم

پرسیدم چی شده

گفت می گم

تو چه خبر

این بار من شروع کردم

تا تونستم از بدبختیای داشته و نداشتم حرف زدم

شاید دلش خنک بشه و کمتر ناله کنه

گفتم و گفتم

خیلی آروم گفت

آخی طفلکی

چقدر گرفتاری

ایشالا حل می شه

من که روزای خیلی خوبی دارم

کارم ...

نامزدم....

درسم...

گفتم پس چرا حالت بد بود؟

گفت آخه اون روز بعد از جراحیم بود.حالم بد بود و می خواستم با یک دوست درددل کنم

پرسیدم چه جراحی کردی؟

گفت هیچی.پام....

مشکل خاصی نبود


ای بمیری خب زودتر می گفتی من اینقدر خودمو ضایع نمی کردم

نظرات 1 + ارسال نظر
[ بدون نام ] یکشنبه 29 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 05:01 ب.ظ

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد