دلم خواست

مجبور نیستید بخوانید

دلم خواست

مجبور نیستید بخوانید

194

دوست گردو وقتی اومد,با خودش یک سوسک پلاستیکی آورده بود و همه را می ترسوند

وقتی می خواست بره گفت سوسکم و انتظار داشت تا من سوسکش را  تو اون وضع بهم ریخته بعد از مهمانی پیدا کنم

گفتم پیدا می کنم میدم گردو برات بیاره

شب خواب دیدم سوسکه اومد زیر بالشم

وحشت زده از خواب پریدم و نشستم

خواب و بیدار  فکر کردم سرم را روی بالش بزارم تا سوسکه فرار نکنه

صبح تا بیدار شدم زیر بالشم را نگاه کردم!!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد