دلم خواست

مجبور نیستید بخوانید

دلم خواست

مجبور نیستید بخوانید

738

صبح جمعه ی پاییزی

از خواب بیدارشم

هوا گرفته و تاریک باشه

صدای قطره های بارون را بشنوم 

که به سقف حیاط خلوت می خوره 

نظرات 3 + ارسال نظر
مژگان شنبه 2 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 11:01 ق.ظ http://banoye-ordibehesht.blogsky.com/

بدجور دلم خواست ...

کم کم از راه می رسه

کوکر شنبه 2 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 11:37 ب.ظ http://www.clocks-tick.blogsky.com

دلم که میگیره سرمو دوباره میکنم زیر لحاف و چشامو محکم میبندم که باز خوابم ببره شاید به زور !!!!
پاییز هم دلمو میگیرونه ... هم خودش سر صبح دوباره خوابم میکنه !

همون دل گیروندن پاییز را دوست دارم

صادق(فرخ) سه‌شنبه 5 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 03:06 ب.ظ http://dariyeh.blogsky.com

چیزی نمونده تا پاییز ... و این عمر ماست که داره با سرعتی فوق العاده می گذره

بله متاسفانه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد