دلم خواست

مجبور نیستید بخوانید

دلم خواست

مجبور نیستید بخوانید

1064

مادرم تقویم نانوشته ای داره

پر از تاریخ تولد و فوت

و البته بیشتر فوت,

شمسی و قمری,

و انتظار هم داره

مثلا بنده

به عنوان یه نوه خلف

یادم باشه که فلان روز

سالگرد قمری

یکی از پدر بزرگ یا مادر بزرگهاست

غافل از اینکه

من در حد فصل فقط یادم مونده 

به جز یکی از مادربزرگها

که روز سیزده بدر مرد

و فراموش نمیشه.

و در مورد پدر بزرگها

یکی در پاییز فوت کرد

و البته در ماه رمضان,

و این شد

بهانه برای داماد روزه خور ما

که هر سال یادآوری کنه

که پدر بزرگتون

اینقدر روزه گرفت تا مرد

و حرص مامانمو در بیاره.

در هر صورت

سالگرد یه مادر بزرگ و پدر بزرگمه

که در اثر لحظه ای غفلت و حواس پرتی

نفهمیدم مادرم کدوم را گفت

و تعجبم چرا سالهای قبل هیچ وقت

دو سالگرد هم زمان نداشتیم

یا داشتیم و من یادم نمونده

موقع خوردن خیراتی

با عذاب وجدان زیاد سعی کردم

هر چهار تایی را تو ذهنم بیارم

و امیدوارم

هر کدومشون که سالگردشون بود

این نوه ی حواس پرتشون را ببخشند

که موقع خوندن فاتحه روی آنها زوم نکردم

هرچند همشون منو خوب می شناختند

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد