دلم خواست

مجبور نیستید بخوانید

دلم خواست

مجبور نیستید بخوانید

1222

دو سال پیش بود 

شایدم سه سال پیش

فرقی نمیکنه

تهران بارون تندی اومد 

یوگا بودم

سالن نور

صدای شر شر بارون حواسمو پرت میکرد

اومدم بیرون،همه خیابونا اب گرفته بود

وسط اون چلپ چلپ  من با موبایل با یه دوست حرف میزدم

و وضعیتو براش تعریف میکردم

حال خوبی داشت اون روز

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد