ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 |
خورشید با ابرها قایم موشک بازی میکنه
و من با معجزه ی طبیعت سفر زمان میکنم
14 ساله میشم
وسط هال خونه پدربزرگ نشستم
یک برگه ی روزنامه باطله را زیر و رو میکنم
هفت سال در تبت
سوار روزنامه ی کاهی میشم و به تبت سفر میکنم
لحظه لحظه ی فیلم را برای خودم میسازم
آسمون پر گرد و خاک میشه
ماشین زمان خاموش میشه
کارگردان نشدم
تبت را ندیدم
ولی آرزوهام چه تازه موندند