دلم خواست

مجبور نیستید بخوانید

دلم خواست

مجبور نیستید بخوانید

1682

قبل طلاق از بس شاد و شنگول بودم هر جا میرفتم مطرح بودم و خواستگار داشتم و میگفتم من همسر دارم ولی الان هیچکس نیست از بس حس و حالم بده و انرژی منفی میدم

تو هم نزار تنها بمونی و ازدواج کن

من آدم احساسی هستم و دوست دارم کسی کنارم باشه که دوستم داشته باشه دوست دارم با یه مرد میانسال جوگندمی ازدواج کنم 

 وقتی میبینم پسر سی ساله راه میفته دنبالم حالم از خودم بهم میخوره و میگم تو من چی دیده که به خودش اجازه این جسارت را میده

من شریک جنسی نمیخوام و به خاطر یه لحظه خوشی خودمو به لجن نمیکشم

دوستم همین بلا سرش اومد 

چند ساله با یه مرد دوست شده که اونم زنش را طلاق داده ولی با هم زندگی میکنند 

هر وقت زنه پسره میخواد بره.... این دوست منم میره اونجا 

هر چی بهش میگم از این لجنزار و نکبت خودتو بکش بیرون میگه دوستش دارم و دیگه نمیتونم

آرایشگر

نظرات 1 + ارسال نظر
behzad چهارشنبه 24 آذر‌ماه سال 1395 ساعت 06:34 ب.ظ http://lashkhoor.blogsky.com/

چی کار زندگی بقیه داری. تو هر جور میخای زندگی کن. شاید دوستت بخاد دوست پسر داشته باشه.

اول اینکه پایین متن گوینده دیالوگ را مشخص کردم.دوم اینکه شما چی کاربه بقیه داری.دلش میخواد به کار بقیه کار داشته باشه!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد