دلم خواست

مجبور نیستید بخوانید

دلم خواست

مجبور نیستید بخوانید

1748

ابد و یک.روز را دوباره دیدم

یه ربع فرانسه خوندم 

نیم ساعت ورزش کردم

غذای مورد علاقه گردو را درست کردم

ولی بقیه وقتم را تلف که چه عرض کنم نابود کردم چون درگیر یه آدم احمق شدم و کلی اعصابم بهم ریخت ولی بعد چند ساعت تونستم آروم بگیرم 

شب هم با خبری که اومد درگیر اخبار شدم و طبق معمول که اینجور وقتا قاطی میکنم دلم خواست همه چیو پاک کنم  و به پاک کردن یه گروه هم رسید ولی دوباره برگردوندنم 

تا عصر چیززیادی نخورده بودم ولی وقتی اعصابم بهم ریخت کنترل خوردن از دستم رفت

تا آخر هفته برنج را ممنوع کردم اگه طاقت بیارم و ته دیگ.وسوسه ام نکنه

روز اول 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد