دلم خواست

مجبور نیستید بخوانید

دلم خواست

مجبور نیستید بخوانید

1814

قرار بود کارگر بیاد دیوارا را تمیز کنه دفعه اول که باهاش حرف زدم حس کردم انتظار نداشت اینقدر محترمانه حرف بزنم 

"آقا سلیم کی میتونید تشریف بیارید اینجا و زحمت بکشید دیوارای ما را تمیز کنید"

با لهجه  گفت پنج شنبه میام

چند ساعت بعد زنگ زده میگه سلام عزیزم! خوبی؟ میشه بیام خونه را ببینم 

گفتم خونه نیستیم گفت تا شب کی هستید گفتم کلا خونه نیستیم

تلفن را قطع کردم رفتم نردبون را از پایین آوردم دستمال بستم سرم آب تایید درست کردم و دیوارها را خودم شستم که نیاز نباشه عزیزِ آقا سلیم سیاه گلیم باشم

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد