دلم خواست

مجبور نیستید بخوانید

دلم خواست

مجبور نیستید بخوانید

1836

زمان انقلاب 8 ساله بوده جنگ که شروع میشه کلاس چهارم بوده 

سال موشک بارونی به خاطر دو سال مردودی کلاس دوم دبیرستان بوده یعنی هم سن و همکلاس امیرمحمد گلکار 

پسر عموش و همبازیش اسیر میشه هم محلیش شهید میشه 

با بدبختی دیپلم میگیره و میره سربازی و بعد سربازی میچسبه به درس و دانشگاه قبول میشه هم زمان تو یه شغل دولتی استخدام میشه 

درس و کار و ادامه تحصیل و ازدواج و بچه داری و طلاق 

یه عمر دویده و حالا فکر میکنه هیچی از زندگی نفهمیده و وقتش شده که سهم خودشو از زندکی بگیره با خوشگذرونی و الکی خوشی و دود و مستی

امیر محمد گلکار را نمیدونم کجاست و چه میکنه ولی هم نسلهاش دیگه شباهتی به خودشون ندارند

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد