دلم خواست

مجبور نیستید بخوانید

دلم خواست

مجبور نیستید بخوانید

1872

راه رونده در اسفند 

اسم سرخ پوستی من باید این باشه 

پیاده روی های اسفند و فکر کردن و نگاه کردن به آسمون و درختها و در و دیوار شهر و مردم و  خلاصه خستگی های اسفند را دوست دارم

فکرهای ناراحت کننده میاد و زود میره و یه وقتایی هم میشه بغض و چند قطره اشک 

ولی گوش شیطون کر و چشم حسودها کور و بزنم به تخته و بقیه این حرفها حالم خیلی بهتره 

قرار نیست هر روز تو دلم عروسی باشه و از شدت عشق پروازکنم همین که بتونم زندگی معمولی خودم و گردو را اداره کنم راضی هستم حالا یه روزایی هم خیلی سرخوش و شنگول باشم چه بهتر

خریدها داره تموم میشه و چند تا کار کوچیک برای عید مونده که تا جمعه باید تموم کنم و بعد فقط راه رفتن و عکس گرفتن و کیف کردن

نوشته حتی آهنگی که گوش میدید حالتون را جذب میکنه پس غمگین گوش ندید و نتیجه این شده که این وقت شب  دارم شهرام شب پره گوش میدم 

روی اسم سرخپوستیم باید بیشتر فکر کنم

کف پاهام درد میکنه از این همه راه رفتن و زندگی یعنی همین

روز شانزدهم 

روز ششم روزه


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد