دلم خواست

مجبور نیستید بخوانید

دلم خواست

مجبور نیستید بخوانید

1923

دیشب خواب دیدم من و گردو تو خونه صدیقه خانم پناه گرفته بودیم و خان کلوچه و شوهرش اومدند و ما را پیدا کردند 

همه چی مثل فیلم سینمایی بود 

حتما تاثیرات پرخوری بوده

بعضی نویسنده ها در موقعیتهای عجیب فکرشون برای نوشتن کار میکرده مثلا تو وان حمام 

منم لابد با خوردن کلی ماکارونی چرب و چیل تو خواب فیلم سینمایی میبینم و صبح میتونم سناریو بنویسم

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد