دلم خواست

مجبور نیستید بخوانید

دلم خواست

مجبور نیستید بخوانید

1969

با عمو نشستیم از تهران قدیم گفتیم

از آقا محمد خان و مجنون خان پاروکی

روغن فروشی که تو روغن سوخت 

قرار شد هماهنگ کنه برم سرقبر آقا را ببینم

 چند تا خونه قدیمی جدید هم معرفی کرد 

گفت امین الضرب برای اینکه بتونه برق را به رجال بفروشه شب نیمه شعبان خانه اش را چراغونی میکنه 

گفت با آقاجون میرفتند سینما ایران و سینما متروپل لاله زارنو و سینما تمدن چهارراه مولوی

هرجا اسمها یا تاریخ  یادش میرفت یادآوریش میکردم و ذوق میکردم که میتونم هم صحبتش باشم

چقدر حالمون  خوب شد 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد