دلم خواست

مجبور نیستید بخوانید

دلم خواست

مجبور نیستید بخوانید

2273

از بچگی با هم بزرگ شدیم یه دوره تو جوونی فکر کردیم عاشق شدیم ولی خیلی زود فهمیدیم بدرد هم نمیخوریم 

ازدواج کردیم بچه دار شدیم طلاق گرفتیم 

حالا هر کدوم درگیر مشکلات زندگی خودمون هستیم 

من میتونم به بچه هاش  درس بدم و وقتایی که پرستار ندارن ازشون مراقبت کنم اونم میتونه خیلی از مشکلات منو حل کنه 

 از سالهای جوونی هم خیلی گذشته و دیگه از اون احساسات هیچ اثری نیست و هر کدوممون دنیای خودمون را داریم ولی از ترس حرف فامیل حتی نمیتونیم سلام و احوال صمیمانه ای داشته باشیم چه برسه به کمک 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد