دلم خواست

مجبور نیستید بخوانید

دلم خواست

مجبور نیستید بخوانید

2379

امروز خیلی کار دارم و فرصت فکرکردن زیاد نیست

6:47

تا نیم ساعت پیش بیرون بودم و همش بدو بدو و حالم خوب بود تا اومدم خونه و تو اینستا یه عکس دیدم که شبیه یکی بود و یهو بغضم ترکید 

خب دیگه این حال خودمو پذیرفتم و اینکه بعضی وقتا یادش بیفتم هیچ ایرادی نداره خیلی هم خوبه چون حالی که میشم با اینکه غم زیادی داره ولی خیلی قشنگه

13:13

درگیر کارام هستم و اوضاع خوبه

17:59

خیلی خسته ام و حالم بده در حدی که انگار تب دارم

این چند وقت از هر نظر و بیشتر از توانم روم فشار بود 

خوبی حس و حالم جدیدم اینه که دیگه خیلی فکرمو مشغول نمیکنم که جواب این بدو بدو ها برمیگرده تو زندگیم و وقتی برنگشت کلی دلم بسوزه و آه و ناله 

دیگه یاد گرفتم تا توان دارم تلاش کنم یا نتیجه میده یا نمیده و نداد چیکار میشه کرد این دنیا آشغاله دیگه 

از سال دیگه یکمی میترسم 

خستگی و کمبود وقت و کارای خودم و گردو و مشکلات دیگه ممکنه بپیچه بهم و ممکنه نتونم برای خودم و کارایی که دوست دارم وقت بزارم 

 چاره ای نیست باید باهاش کنار بیام

20:27

امشب کاری نکردم و خستگی در کردم یکمی سرحالترم

23:05

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد