دلم خواست

مجبور نیستید بخوانید

دلم خواست

مجبور نیستید بخوانید

2376

باید کشو را از ریل در میاوردم که ببرم نجاری برای تعمیر و با این ناخنهای بلند نمیشد و داشتم غر میزدم  

گردو گفت بابا گفته من میام درستش میکنم 

فکر اینکه تو دوباره بخوای پاتو بزاری تو این خونه اینقدر عصبانیم کرد که با هر بدبختی بود خودم کشو را در آوردم 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد