ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 |
پشت سر هر معشوقی خدا ایستاده!
پشت سر هر آنچه که دوستش میداری، پشت سر هر معشوق، خدا ایستاده است و تو برای اینکه معشوقت را از دست ندهی، بهتر است بالاتر را نگاه نکنی. زیرا ممکن است چشمت به خدا بیفتد و او آنقدر بزرگ است که هر چیز پیش او کوچک جلوه میکند. اگر عشقت ساده است و کوچک و معمولی، اگر عشقت گذراست و تفنن و تفریح، خدا چندان کاری به کارت ندارد. اجازه میدهد که عاشقی کنی، تماشایت میکند و میگذارد که شادمان باشی.
اما هر چه که در عشق ثابت قدمتر شوی، خدا با تو سختگیرتر میشود. هر قدر که در عاشقی عمیقتر شوی و پاکبازتر و هر اندازه که عشقت نابتر شود و زیباتر، بیشتر باید از خدا بترسی. زیرا خدا از عشقهای پاک و عمیق و ناب و زیبا نمیگذرد، مگر آنکه آن را به نام خودش تمام کند. پشت سر هر معشوقی، خدا ایستاده است و هر گامی که تو در عشق بر میداری، خدا هم گامی در غیرت بر میدارد. تو عاشق تر میشوی و خدا غیورتر و آنگاه که گمان میکنی معشوق چه دست یافتنی است و وصل چه ممکن و عشق چه آسان، خدا وارد کار میشود و خیالت را درهم میریزد و معشوقت را درهم میکوبد؛ معشوقت، هر کس که باشد و هر جا که باشد و هر قدر که باشد. خدا هرگز نمیگذارد میان تو و او، چیزی فاصله بیندازد. معشوقت میشکند و تو ناامید میشوی و نمیدانی که ناامیدی زیباترین نتیجه عشق است.
ناامیدی از اینجا و آنجا، ناامیدی از این کس و آن کس. ناامیدی از این چیز و آن چیز. تو ناامید میشوی و گمان میکنی که عشق بیهودهترین کارهاست. و بر آنی که شکست خوردهای و خیال میکنی که آن همه شور و آن همه ذوق و آن همه عشق را تلف کردهای. اما خوب که نگاه کنی میبینی حتی قطرهای از عشقت، حتی قطرهای هم هدر نرفته است. خدا همه را جمع کرده و همه را برای خویش برداشته و به حساب خود گذاشته است. خدا به تو میگوید: مگر نمیدانستی که پشت سر هر معشوق خدا ایستاده است؟ تو برای من بود که این همه راه آمدهای و برای من بود که این همه رنج بردهای و برای من بود که این همه عشق ورزیدهای. پس به پاس این، قلبت را و روحت را و دنیایت را وسعت میبخشم و از بینیازی نصیبی به تو میدهم و این ثروتی است که هیچ کس ندارد تا به تو ارزانیاش کند
دکتر شیری