دلم خواست

مجبور نیستید بخوانید

دلم خواست

مجبور نیستید بخوانید

2370

من کم نمیارم خودتم میدونی

دیشب هزار فکر کردم هزار تقشه کشیدم

برم کلانتری

برم بسیج محل

برم حراست اداره

به یه قلدر پول بدم بیاد زهرچشم نشون بده

و خیلی فکرای دیگه

گریه کردمِ

از تنهایی به خودم پیچیدم

ولی به امید هیچی نموندم

صبح پاشدم فکرامو جمع کردم

با یه مشاور صحبت کردم

فهمیدم در حال حاضر هیچ کاری نکنم بهتره

دستکشم را دستم کردم

کتاب صوتی را پلی کردم 

و خونه تکونی کردم

شستم 

گردگیری کردم

مرتب کردم

ولی به امید هیچی نموندم

جز خودم

آره 

ترسیدم 

نگرانم

اذیتم میکنندِ

تنهام

ولی

فقط به امید خودم

روی پای خودم میرم جلو

از سنگهایی که میاد جلو پام نمیترسم

و بقیه حرفا که نمیشه اینجا نوشت

الانم احساساتیم نکن

قلبمو شکستی

با هیچی درست نمیشه

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد