دلم خواست

مجبور نیستید بخوانید

دلم خواست

مجبور نیستید بخوانید

2395

به خودم اومدم دیدم ده دقیقه است به سرامیک ها زل زدم و فکر میکنم و هایده گوش میدم 

به چی فکر میکردم؟

به زندگی معکوس

همه اتفاقهای خوب و بد زندگی ام را برعکس تصور کردم و زندگی را با اون مسیر تصور کردم تا ببینم به خوشبختی میرسیدم یا نه؟دیدم زندگی هرجوری که چرخیده بود بازم  الان یکمی غمگین یکمی تنها یکمی نگران به کف خونه ام زل زده بودم و فرقی نمیکرد کف خونه فرش ابریشمی بود یا پارکت یا سرامیک یا یه موکت نخ نما

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد