دلم خواست

مجبور نیستید بخوانید

دلم خواست

مجبور نیستید بخوانید

2397

موقع برگشت تو تاکسی که بودم صدای ویز ویز میومد پیش خودم فکر کردم حتما یه مگس پشت شیشه گیر کرده و از بس خسته و بی حوصله بودم نگاه نکردم ببینم چیه بعد چند دقیقه که یکمی جابجا شدم نگام افتاد به شیشه و دیدم یه زنبور زرد داره اونجا میچرخه و سریع شبشه تاکسی را تا ته دادم پایین تا رفت بیرون

دیگه  اگه  زنبور لپمو نیش میزد نکبت بودن امروز تکمیل میشد

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد