دلم خواست

مجبور نیستید بخوانید

دلم خواست

مجبور نیستید بخوانید

2441

شاید خنده دار باشه ولی آهنگی مثل تیتراژ هادی و هدی خیلی حالمو خوب میکنه

چون میرم به بهترین روزای زندگی و یادآوری اینکه یه روزایی حالم خوب بوده و زندگی قشنگ بوده آراومم میکنه

 نوروز شصت و چند شاید شصت و چهار یا سه 

اتاق درازه خونه پدربزرگ پر مهمونه و تلویزیون سیاه سفید. کمدی پایین اتاق کنار در اتاقه 

من و دختر عمو و دو تا پسر عموهام پشت کردیم به مهمونا و چسبیدیم به تلویزیون و زل زدیم به برفکها 

از پشت پرده  سوز سرد میاد 

عمو بزرگه طبق معمول داره برای مهمونا سخنرانی میکنه

زنعمو دخترعمو را صدا میکنه ولی دختر عمو خودشو میزنه به نشنیدن 

پسر عمو بزرگه بشقاب میوه خوری ها را میاره تو اتاق و با عصبانیت میگه مامان داره صدات میکنه

خواهرم جلیقه منو میاره میگه اینو بپوش سردت میشه 

ِپسر عمو وسطی میپره یه بالش میاره و چهارتایی دراز میکشیم جلو تلویزیون 

از وسط برفکها یکی شروع میکنه به خوندن

عروسکها عروسکها کجایید کجایید....

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد