دلم خواست

مجبور نیستید بخوانید

دلم خواست

مجبور نیستید بخوانید

2775

میخواستم یوگا کنم رفتم کتاب تمرینات را آوردم که با برنامه تمرین کنم. یه عکس داخل کتاب بودِ

عکسی از عروسیمون

من و تو زورکی لبخند زدیم و دسته گل قرمز را گرفتیم تو دستمون 

خاطره ای از مسخره ترین روز زندگیم 

قائدتا باید حالم بد میشد ولی نشد

فقط چند دقیقه نگاش کردم و به خوشگلی خودم ذوق کردم بعد فکر کردم تو رو قیچی کنم  ولی پشیمون شدم 

این عکس را نگه میدارم شاید روزی برای مرور خاطرات لازم شد 

هرچند میدونم بالاخره پاره میشه توسط خودم یا گردو

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد