دلم خواست

مجبور نیستید بخوانید

دلم خواست

مجبور نیستید بخوانید

2814

4 ساعت خوابیدم و تمام مدت خواب اَبرو دیدم آخر بیدار شدم رفتم تو آیینه دستشویی خودمو دیدم ابرو خرابه ولی  قربون صدقه خوشگلی خودم و موهام رفتم که دیشب خیس بود و  فر فری خشک شده بود 

گوشی دیوونه ام را برداشتم و بهش فحش دادم که دوباره خل شده و درست شارژ نشده 

رفتم اینستاگرام استوری های هدی رستمی را دیدم که رفته اهرام ثلاثه و به این فکر کردم که چرا دیدن مصر حتی تو آرزوهام نبوده و اینقدر ممنوعیت را راحت پذیرفتم 

تو یکی از استوری ها کیمیاگر با صدای نامجو را گذاشته بود ومنم هوس کردم صدای محسن نامجو همیشه آرامش بخش بوده برام 

دل زارم را پلی کردم برای خودم تا برای n امین بار گوش بدمش

دایرکت های استاد دیوانه ام را خوندم که هر سوراخی را می بندم از سوراخ دیگه خودشو می کشه جلو و حالا اینستا ول کن نیست و هر بار منو به گوه خوردن می ندازه که چرا قبولش کردم 

بیخود نبود درسشو سه بار افتادم  الان حتی اظهار نظرش درباره یه عکس را متوجه نمیشم از بس گنگ حرف می زنه و مجبورم به دروغ بگم بله آقای دکتر متوجه منظورتون شدم مرتیکه پیرکنه دست از سر کچل من بردار البته این چند تا کلمه آخر را تو دلم سرش جیغ می کشم 

رفتم اون یکی اینستاگرامم و استوری هایی که مریم x از عشق گذاشته بودرا خوندم و دلم جمع شد  چقدر برام آشنا بود...آشنا به اندازه ی 23 سال عمرم 

الان هم دارم به درخت سیب های کندلوس فکر می کنم و آرزوی قشنگمون که نمی دونم برآورده میشه یا نه 

امروز برم دو تا شنبه ی دیگه برم  این سال سخت تمومه جونم در اومد از این همه کار

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد