دلم خواست

مجبور نیستید بخوانید

دلم خواست

مجبور نیستید بخوانید

2385

برای نوه ی خواهرم تعریف می کردم که تو باغ وحشی که تو بچگیام داشتم یه زرافه بود که از بس پاهاشو جویده بودم نمی تونست سر پا بایسته 

 ازش پرسیدم تو باغ وحشت زرافه داری گفت نه گفتم خودم برات می گیرم

برای کیک گردو که رفته بودم قنادی روی دکورش یه باغ وحش چیده بود پرسیدم آقا فروشیه گفت بله گفتم تکی می فروشید گفت بله گفتم زرافه اش را می خوام 

این چند روززرافه را گذاشتم جلو چشمم و قربون صدقه اش میرم و در نهایت به این نتیجه رسیدم که این مال خودم باشه و یکی دیگه برای بچه بگیرم 

نظرات 1 + ارسال نظر
مریم گلی چهارشنبه 12 تیر‌ماه سال 1398 ساعت 10:13 ق.ظ

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد