دلم خواست

مجبور نیستید بخوانید

دلم خواست

مجبور نیستید بخوانید

2404

با برق خاموش خوابیدم چشمانو بستم صبح با صدای گنجشکها باز کردم به همین راحتی

فقط وسطاش خواب خان کلوچه را دیدم که تو یه مسیر سخت همراهیش کردم کردم تا یه چیز بی ربط گفت منم با جیغ و داد با دمپایی شروع کردم به زدنش 

این نفرت تو خواب هم دست از سرم بر نمی داره

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد