دلم خواست

مجبور نیستید بخوانید

دلم خواست

مجبور نیستید بخوانید

2489

میگم دیگه بریدم می خوام بزنم بیرون 

به نظرت یه پرونده... درست کنم؟ 

میگه دیوونه شدی؟ میگم دیگه آره 

میگه الان نمی تونم جواب بدم صبر کن فکر کنم و با یکی از دوستام که اطلاع داره صحبت کنم

میگم اصلا همین که تونستم به یکی رنجم را بگم راحت تر شدم 

میگه عجله نکن 

میگم یادته گفتی بیا الان رسیدم به همون نقطه 

میگه میفهمم و هر کاری بتونم می کنم

تو دلم میگم خیلی وقته یاد گرفتم هیچکس در مقابل مشکلات من هیچ وظیفه ای نداره و این خودم هستم که باید جور همه چی را بکشم پس معطل تو هم نمی مونم

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد