دلم خواست

مجبور نیستید بخوانید

دلم خواست

مجبور نیستید بخوانید

2693

تو ماشین بودیم جاده مه بود سر پیچ ماشین رفت تو دره و لحظه ی سقوط مثل پرواز بود با دستم گردو را نگه داشته بودم و فکر می کردم چه فایده  الان همه می میریم 

از صبح وقت نداشتم به خواب دیشب فکر کنم و الان یادم اومد و دلشوره گرفتم 

 خیلی واقعی بود انگار بارها  لحظه ی مرگ را تجربه کرده بودم 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد