ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 |
وقتی خواهرم ازدواج کرد از دامادمون متنفر بودم چون خیلی به خواهرم وابسته بودم
مجبور بودم جلوش حجاب کنم پس مزاحم بود
علاقه عجیبی هم به اسپویل کردن فیلمها داشت و دلم می خواست خفه اش کنم
متعصب هم بود و همیشه جوری رفتار کردم که جرات نکنه گیر بده
الان شده تنها مرد خانواده سنش بالا رفته ولی هنوز رو مخه
بعد همه ی این سالها فهمیدم که قلب مهربونی داره وقتایی که لج همه را در میاره می تونم به کاراش بخندم
و ازش طرفداری کنم و اینقدر عزیز شده که الان که عکس تولد ... را تو گروه دیدم براش زدم به تخته
ولی داماد هیچ وقت مثل برادر نمیشه