دلم خواست

مجبور نیستید بخوانید

دلم خواست

مجبور نیستید بخوانید

2956

بهش میگم برای این هایلات یه متن بنویس میگه خودت بنویس من ادیت کنم میگم اگه می تونستم که منت تو رو نمی کشیدم می خنده میگم حتما بنویس که معرفی این فیلمها دلیل بر تاییدشون نیست میگه این قسمتشو من گردن می گیرم تو نترس و حرصمو در میاد که چرا نسل ما اینقدر محتاط و گاگوله متن را شاعرانه می نویسه و منظور اصلی هایلایت را نمیاره توش و من به خودم لعنت می فرستم که چرا دو خط متن را خودم ننوشتم و حالا چه جوری بهش بگم این خوب نیست که تو ذوقش نخوره و اصلا هایلایته اونقدرا هم مهم نیست و اصلا مردم نفهمن ما چه غلطی می خواهیم بکنیم چه اهمیتی داره و اصلا بهش بگم و بهش بر بخوره خب قراره با هم کار کنیم و حق داریم ایراد بگیریم و بعد یادم افتاد به دعوایی که سر اون استوریا داشتیم و پاک کردن استور یایی که گذاشته بود عصبانیتم به خاطر مقاله ی اون دختره هی می گفتم من نسبت به دوره ... اول تعصبی ندارم ولی این دختره غلط کرده درباره .... این حرفا را زده این مقاله سیاسیه و به معماری ربطی نداره و اونم می گفت الان عصبانی هستی اینجا منظورش از فاشیست اونی نیست که تو برداشت کردی و من در حالی که دستام می لرزید می گفتم من اصلا یه آدم عامی هستم و حرف شما ها را نمی فهمم و این مقاله را توهین می دونم به بخش بزرگی از تاریخ ایران اونم می گفت بذار آروم شدی حرف می زنیم و من هنوزم آروم نشدم و دیگه نمی ذارم تو پیجم اثری از اون دختره باشه و اصلا نمی دونم چرا من خود رای باید این مشارکت و همکاری را شروع می کردم

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد