دلم خواست

مجبور نیستید بخوانید

دلم خواست

مجبور نیستید بخوانید

3096

از مهاجرتش نوشته  ترک خانواده و نامزدش به خاطر ادامه تحصیل بعد ازش پرسیدن نامزدیت چی شد نوشته هیچی دیگه دیدیم من اینجا اون اونجا و نمیشه تمومش کردیم 

یه قصه ی تلخ آشنا


3095

طرف خفه مون‌‌ کرد اینقدراز ....استوری گذاشت و تاریخچه ... را گفت  منم  هاید استوریمو برداشتم تا موهای زن نامحرم ببینه و اگه واقعا اعتقاد داره گناه کنه و اگه همچنان منی که ممکنه بازم از این عکسها بذارم را  فالو کنه معلومه ریاکاره و پدر سوخته ای بیش نیست هرچند که قبلا بهم ثابت شده

3094

یک روز شادی یه روز غم یه روز زیاده یه روز کم خدای ما کریمه 

اصلا یادم نمیاد چند هزار سال قبل اینو گوش داده بودم و تو اینستا دیدم می خوندن و عجیبه حفظ بودم و شد ترانه ی درخواستی امشب مغزم  که شبها تازه شنگول میشه 

« سرم هر چی بیاره میگم عیبی نداره خدا خودش رحیمه»

3093

پستچی 

داریوش مهرجوئی

3092

خوشتیپ جان اولین پست اینستاگرامم را لایک کرد که بگه همه پست ها را دیده 

تا باشه از این استادهای جیگر جان 

3091

دیگه قطع به یقین می تونم بگم دیگه هیچ مردی تو دنیا نیست که از صمیم قلب دوستش داشته باشم و نمی دونم این حس ترسناکه یا خوبه یا هر چی بالاخره حس من همینه 


3090

به آدمهایی فکر می کنم که روزی برام عزیز بودند ولی از چشمم افتادند و چه تجربه تلخیه این اتفاق 

3089

امشب  راحتتر می خوابم

3088

آب در نقطه ی جوش دیگه افزایش دما نمیده از حالت مایع به بخار تبدیل میشه آدم ها هم یک نقطه ی شکستن دارند که از اونجا به بعد دیگه افزایش غم ندارند و به آدم دیگه ای تبدیل میشن

3087

هنوز عاشق ترینم؟

3086

یک دریچه کف استخر بود که هر وقت می دیدمش  یاد عمق  استخر میفتادم  و  دستو پامو گم میکردم و حتی تا خفگی هم پیش می رفتم 

الان حاضرم به همون دریچه بوسه بزنم فقط برم تو آب 

الان دیدم که قبلا درباره ی این دریچه نوشتم خب از بس تو ذهنمه


3085

از صدای ضبط شده خودم متنفرم ولی الان تو پیج مدرسه شنیدم قابل تحمل بود درحدی که شک کردم خودم باشم دم خودم گرم  چه با صلابت و رسا حرف می زدم 

3084

الان از گرما تبخیر شدم بعد دم صبح سگ لرز می زنم بهار مشکلش چیه

3083

خواهر بزرگه میگه به مامان گفتم کاش فلانی بیاد خواستگاری تو

 مامان هم گفت اتفاقا منم بهش فکر کردم بعد اضافه کرد که من فلانی را دوست دارم فقط کاش شغلش راعوض می کرد تو چی میگی گفتم  شغلش برام مهم نیست گفت پس چی ازش خوشت نمیاد گفتم خواهر جون من حوصله شوهر داری ندارم 

اومدم خونه فلانی زنگ زده میگه من کی بیام عیددیدنی خونه مامانت گفتم تو که تازه اینجا بودی نمی خواد بیای ازت توقع نداره 

این وسط همه جوره تلاش می کنم تا این وصلت جور نشه ولی  از  روزی می ترسم که همشون دست به یکی بشن 

3082

طرف کلی حس هنری گرفته و استوری گذاشته وساز می زنه وسط این استوریا تا برم استوری بعدی هی موزیکی که قبلا گذاشته بودم  پلی میشه و شمایل زاده می خونه« آخرش فدات میشم اما نه حالا حالا »

اصلا مهم نیست به حس هنری یارو ... شد من چرا ساعت ۱ بامداد باید این ریمیکس را گوش بدم 

3081

کاش می فهمیدم اون پیش افتاده کیه که همیشه قبل از من تو هر سایت و اپلیکیشنی رفته وبا فامیلی من یوزرنیم ساخته 

3080

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.