من از آوار تنهایی می ترسم
بذار دستاتو تو دستام بگیرم
شاهرخ
می دونم با این آهنگ عاشقی کردم ولی چند ساله بودم با چه عشقی گوش می دادم؟ هیچی یادم نیست فقط می دونم حس خوبی داشته
پس به یاد لحظات عاشقانه ی فراموش شده گوش میدم
بیشتر از ده بار طرحم را بلند بلند برای خودم تعریف کردم و هر دفعه درهای جدید به رویم گشوده شد
یاد روزایی افتادم که وسط بدبختیای جدایی و اثاث کشی باید می رفتم فیلم های سه دقیقه ای قلمچی می گرفتم
برای تمرین گردو را مجبور می کردم بشینه منو نگاه کنه تا مساله های فیزیک را براش توضیح بدم
اصلا مهم نیست تو زندگی چقدر موفق بودم یا چقدر گند زدم همین که یکنواخت نگذشته بسی جای خرسندی است
_ آدم ناشکری هستم هیچ نگرانی و دغدغه ای تو زندگیم ندارم ولی اینقدر حالم بده
آدمها میان تو زندگیم و گند می زنند به زندگیم
_ اصلا بهت نمیاد وابسته بشی
_جدیدا اینجوری شدم
_با هم رفته بودید سفر؟
_آره فردای برگشتنمون بهش گفتم دیگه نمی خوام ببینمت
_پس تو هم که خودت خواستی
_آره ولی دلم از این می سوزه که دو هفته نگذشته رل زده و عکسش را گذاشته اینستاش
_دیگه بدتر از حلقه تو دست که نیست
_فکر کنم وقتی با من بوده با اینم بوده
_ ولشون کن بذار برن به جهنم توصیه خوبی نیست ولی برای سرگرمی با یکی دیگه دوست بشو
بعدم خودتو دریاب می دونم حالت بده ولی فکر کن باید دارو بخوری همونجوری خودتو مجبور کن بری پیاده روی ببین چقدر زود حالت عوض میشه
_ راست میگی باید شروع کنم .خب لاک چی می خوای بزنی ؟
کاش یه آماری بود می گفت چند درصد خانم های ایرانی هم سن من ،دور شکم استاندارد دارند بلکه دلم خنک می شد دست از سر این شکم بر می داشتم و اینقدر دقم نمی داد
فالوده خوردن تو نقش جهان
آگاتا کریستی در وان حمام سیب گاز می زد و به داستانهاش فکر می کرد
بلا تشبیه منم در حالی که یک و نیم بامداد نشسته رو تخت هدفون به گوش با گوگوش قر خُلَکی میدادم ۵ تا ایده به ذهنم رسید
«تو اگه باشی آسمون صافه»
طوفان که میاد همه چی را محکم می چسبیم باد نبره طوفان می کنه و میبره یکم دنبالش می دویم از یه جایی می فهمیم دیگه فایده نداره می ایستیم و با افسوس رفتنش را نگاه می کنیم و وقتی دیگه از دید رس خارج شد میگیم چیکارش کنم ، برد که برد
الان در وضعیت چیکارش کنم ، هستم
حرفهایی که دکتر کاکاوند درباره کبریت و آتش و عشق گفت چقدر چقدر چقدر به دلم نشست
هیچکس نمی تونست اینقدر آرومم کنه
شاید فیلمها را بعدا پاک کنم ولی اینجا می نویسم که همیشه یادم بمونه
میگم منم سختمه ولی می خوام تجربه کنم در حالی که نیشش تا بناگوش بازه ذوق کنون میگه روحیه تون را دوست دارم مودبانه تشکر کردم نمی دونه من بیشتر ذوق کردم
سرگرمی جدیدم را دوست می دارم
برای محبت دیدن از یک مرد خسته، محبت بقیه مردها را از دست بدهیم
لجبازم که وقتی یاد کارای بدم میفتم میگم خوب کردم کاش بیشتر کرده بودم
کاپ قاعدگی را باید تحمل کرد چون نکبت ترین اختراع خوب بشری است
پروژه کاپ قاعدگی بعد دو روز تحمل درد شکست خورد چون روحیه ام داغونه و حداقل امشب نمی تونم درد بکشم
دارم به حراحی فکر می کنم که این لعنتی را بندازم دور
داغ تو دارد این دلم جای دگر نمی شود
یکی عکس میزشو فرستاده و آبجو و دورهمی و فحشم میده که چرا نرفتم
اون یکی از پایان نامه اش و اپلای و دلار میگه
اون خل و چل هم فیلم فرستاده که دعای چی چی را امشب بخونید که حاجت بگیرید خبر نداره من حاجتمو بگیرم حاجت خودش دود میشه میره هوا
منم بی خیال از همه دنیا تخته بازی می کنم و به حرف مامانم فکر می کنم که اون قدیما وقتی همچین وقتایی تخته بازی می کردیم ما را با یزید مقایسه می کرد
درباره یه موضوعی مربوط به شغل پدرم دارم اطلاعات جمع می کنم قرار شد با دوست پدرم حرف بزنم و به مامانم گفتم که با عمو هم حرف می زنم چون اصولا جزییات قدیمی را خوب یادشه و تا اسم عمو اومد مامان شروع کرد به تعریف کردن که یعنی من خودم می دونم و نمی خواد با عموت حرف بزنی و اولش چند تا جمله درباره پدرم گفت بعد رسید به خاطرات بارداری که بچه بارش رفته خیلی ربطی نداشت ولی خاطرات میاد دیگه
دلمان فسق و فجور در جاده شمال می خواهد
در این چند ماه گذشته تنها مردی که واقعا خوشحالم کرد آقا بازیافتی بود که اومد کمدها و آشغالای انباری را برد
یکی پیام نمیده از ترس اینکه من بگم وای این تحفه چرا پیام داد یکی دیگه پیام نمیده از ترس اینکه من بگم آخ جون این پیام داد
در حال حاضر با این حال بد و درد پریودی که دارم جواب جفتشون یه جمله بود...
ربع قرن گذشت
بچه همچنان داره جیغ می کشه حنجره اش پاره شد نمی دونم چی بهش میگن که با جیغ میگه نمی خوام
امروز زنگ زدم اورژانس اجتماعی می خواستم ببینم می تونند مددکار بفرستند یا هر کمک دیگه برای این بچه و پدر مادرش
ولی گفتند اول باید زنگ بزنید ۱۱۰ و ...در نهایت به این نتیجه رسیدم هر وقت از صدای بچه اذیت شدم آهنگ بذارم با صدای بلند بلکه منم کر بشم و زجه ی بدبختی های دنیا را نشنوم
۹۳: همون روز بلیط داشت برای برگشت رفتم پیاده روی باید اون همه غصه را یه جوری تحمل می کردم پشیمون بودم چرا دوباره نرفتم ببینمش نشستم لبه ی دیوار کوتاه پارک درختا مثل الان انبوه نبودن ساختمونا از دور پیدا بودن و اون ساختمون کج و کوله
بهش اس ام اس دادم و خداحافظی کردیم
۹۴:با هم در ارتباط نبودیم باید فراموشش می کردم می رفتم اون آلاچیق کوچیه بالای پارک یوگا می کردم
۹۶: گفت فردا هم همدیگه را ببینیم گفتم فردا قراره با خانمهای فامیل بریم پارک هماهنگیاش با من بوده نمیشه نرم
۴۰۰:تو پارک قدم میزنم خاطرات یادم میاد ولی خالی ام از هر احساسی