دلم خواست

مجبور نیستید بخوانید

دلم خواست

مجبور نیستید بخوانید

دیگه وضعیت روحی ام به جایی رسیده که به حمام عمومی هم راضی شدم 

خواب دیدم دسته جمعی رفتیم حموم من یه چیزی جا گذاشته بودم برگشتم خونه و چند بار صحنه ی ورودم به حموم تکرار شد ولی آخرش نتونستم برم پیش بقیه .یه حموم قدیمی بود همه را گم کرده بودم اشتباهی رفتم یه جایی که پله های سنگی قدیمی داشت و یه استخر بسیار بسیار بزرگ که بخار کرده بود و از سقفش بارون میومد. ترسناک بود ولی وقت نداشتم بترسم بدو اومدم بالا که برم دنبال بقیه یه سری دیگه پله را رفتم پایین از لبه ی یه دیوار گردو را دیدم و ازش پرسیدم راه ورودی کجاست و بعد بیدار شدم 

این استخر و حموم یا هر چی که بود را قبلا هم تو خواب دیده بودم

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد